عصر حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام و مظلومیت حضرت/قطره ای از پلیدی های معاویه

ما برای اینکه به عصر حضرت یک نگاهی بکنیم باید اول در مورد معاصر پلید و منافق و جائر حضرت مجتبی یعنی معاویه یک قدری فکر کنیم.حضرت چه معاصری داشته مظلومیت اهل بیت علیهم السلام برای این است که چه کسانی با این ها طرف حساب بوده اند، خدا شاهد است آدم خجالت می کشد بگوید، اصلا این ها این قدر عرشی بودند، نوری بودند، قدسی بودند که این ها از این که فقط روی زمین بودند، ولو بدون دشمن، هیچ مزاحمی هم نمی داشتند باز هم زجر می کشیدند، این ها اصلا اهل اینجا نبودند، یکی از علمای صاحب دل حرف لطیفی دارد، می گوید: علماء زحمت می کشند که معراج پیامبر را ثابت کنند،یه این ها بگویید، شما اگر می خواهید دلیل بیاورید، دلیل بیاورید که چه طور پیغمبر روی زمین مانده بود. این رو ثابت کنید معراج رو نمی خواد ثابت کنین، خودش اهل اون بالا بوده.
یعنی این ها براشون زجر بود تو این لباس بشریت آمدند و با ماها سر و کله زدند، اگر دشمنی هم نمی داشتند، همش روی زمین سیاحت می کردند. تا چه برسد یه اینکه دشمن هم داشته باشن ، آن هم چه دشمنی؟ معاویه!
یک قطره از پلیدی های معاویه را برایتان می گویم، تا اینکه عصر حضرت به دستتون بیاد که چه خبر بوده، آقا یک کتابی هست به نام «الاخبارالموفقیات»
این کتاب «الاخبار الموفقیات» کتاب عجیبی است، ظاهرا از جمله کتاب هایی بوده که گم شده بودند، چون چندین کتاب علمی، حدیثی از شیعه و سنی گم شده، که بعضی هاش پیدا شده، بعضی هاش هم پیدا نشده، این هم مثل اینکه گم شده بوده، کتاب «الاخبارالموفقیات» یک از منابع ابن ابی الحدید بوده است، که بر شرح نهج البلاغه خود زیاد از این کتاب استفاده کرده است، بالاخره این کتاب، کتاب عظیم القدریه و ابن ابی الحدید ازش نقل می کنه و در دست نبوده، تا اینکه خدا مرحمت کرده، تقریبا شاید حدوده هیجده سال نوزده سال پیش از این، نسخه کتاب درعراق پیدا شده، این یک چاپ انتقادی شد، چاپ دانشگاهی شد، نه چاپ بازاری، یک چاپ محقق توضیع شد که الحمدلله نسخه ای هم از این چاپ نزد بنده است، که این مطلب را مستقیما از اونجا نقل می کنم، اگر چه ابن ابی الحدید هم نقل کرده باشد.
آنجا می نویسد، چه کسی می نویسد؟ مولفش زبیربن بکار است، باور کنین اسمش که میاد دیگه علماء سنی می خواهند از جا بلند شوند، زبیربن بکار مرد بزرگی بوده، نسابه بوده، مجتهد بوده، فقیه بوده نسب قریشش رو هم من دیدم، تماشائیه، نشون می ده که ید طولا داشته.
خلاصه زبیربن بکار در آن جا می نویسد که، پسر مغیرة بن شعبه می گوید:
دقت کنید، امیدوارم برای این جوان ها یک سر نخ خوبی باشد، و ببینید حضرت عصرش چه بوده و چرا اینقدر مظلوم بوده، یک وقت می گویند چرا صلح کرده؟ بله عیب نداره اگه می خوای متوجه بشی، برو مطالعه کن نوشته شده زحمت کشیده شده، اما بنایت بر این نباشد که اگر نفهمیدی چرا، برایت یک ایرادی باشد، امامه، معصومه، حجت خداست متصل به غیبه، چرا نداره اصلا، صلح کرده که کرده، این چراها را خیلی کشوندن، یه خورده هم از دنیای تسنن آمده، امام رو نمی شناسن، یه قدریش از غرب آمده، در عین حال می گم عیب نداره، مطالعه بکنین ، تحقیق بکنین، اما این طور نباشه که اگر حل نکردیم بگیم پس چرا امام حسن علیه السلام این جوری کرده، متوجه بشیم که ما متوجه نمی شیم، لابد یک سری داشته.
پسر مغیرة بن شعبه می گوید: پدرم از رفقای معاویه بود، شب ها با هم شب نشینی داشتند، شما از همین جمله چه قدر باید الهام بگیرین، این ها با هم شب نشینی داشتند،مسئله خیلی مهمه، آخه چی کار می کردند می نشستند؟ فقط نقشه بود برای امیر المومنین، نقشه بود برای امام حسن و نقشه بود برای اصل اسلام.
می گوید یک شبی دیدم پدرم آمد یک قدری عبوسه، مثل هر شب نیست.
یک مثلی هست میگه «ویل لمن کفره نمرود» وای به حال کسی که نمرود بگه او کافر شده. ببینید دیگه چی بوده که مغیره بن شعبه عبوسه.
می گوید رفتم پیشش ایستادم که بگم چی شده امشب این قدر ناراحتی، میگه ایستادم تا اینکه پدرم سرش را بلند کرد و متوجه من شد، گفت: پسر جان حاجتی داری؟ نیازی داری به من؟ گفتم: بله، می خواهم بپرسم که امشب چرا شما عبوسین؟ گفت: پسر «جئت من عند اکفر الناس» امشب از نزد کافرترین مردم دارم می ام، پرسیدم کافرترین مردم کیه؟ گفت همین رفیقم معاویه!، چه طور شد؟ مگر تو اونو نمی شناختی؟ هرشب می رفتی پیشش، با هم رفیق بودین! گفت: بله بالاخره به این غلیظی نمی دانستم، که امشب فهمیدم!، گفتم چی شد؟ آدم از گفتنش حیا می کنه، گفت: ما هر شب صحبت می کردیم، از این طرف از اون طرف، مسائلی با هم داشتم، اما امشب نام مبارک رسول اکرم به میان آمد، معاویه این پلید به حضرت ناسزا گفت!
ناسزا! الله اکبر، این را حاشیه می زنم آقا ابن تیمیه به نظر بنده اعداء عدو شیعه است، اغراق نمی کنم، به لطف خدا می دانم، در این مطالعات ناقابلی که داشته ام به تندی ابن تیمیه ندیده ام، ابن تیمیه یک کتابی دارد، که ای کاش این کتاب رو اهل تسنن، اون هایی که می گن معاویه رضی الله عنه!بخونن، الحمدلله رب العالمین که الان روشن شدن. من یک شاگرد ترکیه ای داشتم در دانشگاه، می گفت پدرم آخونده، میگه حضرت معاویه! میگه گفتم پدر، دیگه لااقل نگو حضرت، دودسته گی شده الحمدلله، یک عده شون شناختن.
از وقتی که مرحوم حزرانی1 کتاب «النصایح الکافیه لمن یتولی معاویه» را نوشت خیلی ها روشن شدند، علی کل حال، ابن تیمیه کتابی داره به نام «السیف المسلول علی شاتم الرسول»2 موضوع این کتاب این است که اگر کسی به پیامبر نستجیر بالله بد و بیراه بگوید کافر می شود. ما این را می دانیم، این کتاب نوشتن نداره، می خوام از دیدگاه همون ها بگم، اون ها که ابن تیمیه رو اینقدر بالا می دونن بیان ایونو بخونن، اون وقت نگن معاویه رضی الله عنه! به نقل معتبر معاویه به پیغمبر بد و بیراه گفته.
می گوید به پیغمبر ناسزا گفت، بهش گفتم معاویه، چه طور پیامبر به اون عظمت، اونوقت تو اینطور دربارش حرف می زنی؟! می گوید معاویه گفت: تو خیلی ساده ای! خیال کردی که من با حسن بن علی طرفم؟ یا با علی بن علی طالب طرف بودم؟ گفتم بله! من تا حالا این طور می دونستم که تو با این ها طرف حسابی، الان می بینم داری به پیامبر ناسرا می گی، نمی دونست تو با خود پیغمبر هم خورده حساب داری، (مضمون حرفه)گفت:نه، والله دفنا دفنا! به خدا قسم می خوام نام خود پیغمبر دفن بشه! هدفم اینه، نگاه می کنم ببینم چه کسی بیشتر مروج این پیغمبره، اونو از بین ببرم، اگر علی باشه اونو از بین می برم، حسن بن علی باشه اونو از بین می برم. برای من فرقی نمی کنه!
حالا یک جمله را من نگفتم، یک جمله زشتیه ولی مجبورم بگم ،میگه بهش گفتم بیا دست از این حرفات بردار، گفت: هیهات یا ام لک والله دفنا دفنا!، هیهات ای بی مادر که من بخوام دست از این حرف ها بردارم، میخوام نام پیامبر دفن بشه. الله اکبر، ببینید آقا، حالا مروج دین حسن بن علی باشد،با اون طرف حساب می شم، خود علی باشد با اون طرف حساب می شم. این عصر حضرته، یک قطره ای از دریا.
ما یک بحثمون اینه که، شیعه باید بداند که هر امامی در زمان خودش پاسداری از دین کرده، این یک بحثیه، و اگر با این دفنا دفنای معاویه و این پلیدی که اون داشت، حضرت مجتبی سلام الله علیه نبود الان ما ازدین اثری نداشتیم، از معارف اثری نداشتیم، حضرت از دین پاسداری کرد، تحویل داد به حضرت ابی عبدالله علیه السلام که دیگه قضیه مفصل می شه، که علمای سنی هم به زبون درآمدن، اون شیخ عبد الله علایلی می گوید که در عصر یزید تمام دین در خطر بود و با هجرت اباعبدالله دوباره تازه شد، حتی اون ها هم منصف هاشون معتقدن.
پانویس
1-استاد فرمودند حزرانی اگر درست فهمیده باشم، ولی نام مولف کتاب محمدبن عقيل بن عبدالله ذکر شده است. شاید معروف به آنچه که استاد فرموده اند باشد.
2-یا «الصارم المسلول علی شاتم الرسول»
وبلاگ سخنان گرانبهای آیت الله فاطمی نیا