بهره بردن از معصومین و حشر با آنان (بسیار مهم)


استفاده نمودن از فیوضات و برکات معصومین علیهم الاسلام مظاهر مختلفی دارد. یکی از مظاهر و مصادیق آن، این است که ما دین خود را ازاین بزرگواران گرفته ایم. تمام معارفمان را از آنها یاد گرفته ایم. 

ما الان که به حسب ظاهر دستمان از دامانشان کوتاه است، چگونه می توانیم استفاده نموده، و بهره های هرچه بیشتر ببریم؟!

یکی از مظاهر عالیه بهره بردن، حشر با آنان می یاشد، یعنی محشور بودن با آنان.

حشر با ائمه علیهم الاسلام به دو نحو می باشد:

یکی معنای اتم و اکمل حشر است که در آخرت می باشد و خداوند می فرماید:

"وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحينَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفيقاً"

"و کسانی که از خدا و رسول اطاعت و پیروی نمایند، پس اینان هستند که که با کسانی که خداوند به آنان نعمت داده است از پیامبران و صدیقان و شهیدان و صالحان معیت و مصاحبت دارند، و خوب رفیقان و مصاحبانی هستند آنان"

یک حشر داریم که در دنیا می باشد.دعای ابو حمزه، دعای بسیار عالی و راقی است. یکی از اولیاء خدا را که زیارت کردم می فرمود: اگر حال خواندن دعای اوحمزه را ندارید، آن را مطالعه کنید، ظرائفش را دریابید! دعای ابوحمزه فقط برای خواندن و ثواب بردن نیست،دریای نو و پر از در و گوهر است. در قسمتی از این دعا می خوانیم:

"اخرج حبّ الدّنیا من قلبی و اجمع بینی و بین المصطفی و اله"

"ای مولای من، محبت دنیا را از دلم بیرون کن و جمع فرما میان من و پیامبر و آلش."

این یک جا قرار دادن، هم در دنیا و هم در آخرت است. حشر در دنیا بسیار باب دقیق و مغلقی است و ادراک آن، مشکل است! آیا انسان امام را می بینید؟! بلی، اگر ببیند، آن هم یک نوع حشر است، و از دسترس عموم دور است. ممکن است شخصی در تمام عمر حضرت بر او اشراف داشته باشد ولی او حضرت را ندیده باشد!

در زمان علامه امینی قدس الله نفسه در عراق، پسر وزیر معارف (وزیر معارف) بیماری سختی پیدا می کند و اطباء ناامید می شوند. پدرش مایوس می گردد، او که سنی هم بوده و دستش از همه جا کوتاه می شود، نامه ای به علامه می نویسد و در آن می گوید: علامه امینی شما که اینقدر به علی (علیه السلام) ارادت دارید و عمرتان را در این راه گذرانده اید، الان فرزند من دارد می میرد، آیا از علی (علیه السلام) کاری ساخته است؟!

علامه امینی نامه را دریافت می کند و مطالعه می ناید، فورا می نویسد:"بسم الله الرحمن الرحیم خداوند به برکت امیر المومنین فرزند شما را شفا داد!" و نامه را می دهد به نامه رسان که به به وزیر معارف برساند.

علامه لباس می پوشد و به حرم حضرت امیر مشرف شده و عرض می کند: من یک حواله ای فرستاده ام، شما مرا روسیاه نفرمائید!

می گویند: همین که نامه می رسد به بالای سر مریض، فورا بلند می شود و شفا پیدا می کند!

این نوع باور و یقین یک نوع از ظهورات حشر در دنیاست. حضرت به ایشان اشراف دارد. لازم هم نیست که حضرت را در ظاهر ببیند. چه بسی شخصی امام را ببیند و شخص دیگری که مقام و مرتیه اش از او بالاتراست، صلاح نباشد به زیارت و دیدار ظاهری حضرت مشرف شود. اینها حساب و کتاب های عالم بالاست و اسراری است که بالاتر از فهم ماست.

مهم اشراف خاص است، چه دیدار ظاهری تحقق پیدا کند و چه نکند. اویس قرنی در یمن بود و در تمام عمرش پیامبر(ص) را ندید. یک دفعه هم که برای زیارت حضرت به مدینه آمد، حضرت تشریف نداشتند و برگرشت. و قتی حضرت تشریف آوردند، فرمودند: عطر رحمانی را از طرف یمن استشمام می کنم!

این خیلی مهم است، اویس تحت اشراف خاص رسول خدا بوده است، اگر چه ملاقات ظاهری برای او حاصل نشد.

یکی ار طرق عمده حشر با ائمه علیهم الاسلام اصلاح اخلاق می باشد. این مطلب مادر تمام طریق هاست. یعنی انسان محاسبة النفس داشته باشد. حضرت امام موسی کاظم علیه السلام می فرماید:

"لَیسَ مِنّا مَن لَم یُحاسِب نَفسَهُ فی کُلِّ یَومٍ فَاِن عَمِلَ خَیراً اِستَزادَ اللهَ مِنهُ وَ حَمِدَالله َ عَلَیهِ وَ اِن عَمِلَ شَرَاً اِستَغفَر،اللهَ مِنهَُ وَ تابَ اِلَیهِ"

"از ما نیست کسی که هر روز از نفس خودش حساب نکشد و ببیند اگر کار نیکی انجام داده است از خداوند توفیق انجام بیشتر آن را بخواهد و خدا را بر آن سپاس کند، و اگر کار بدی انجام داده است، از خدا آمرزش بخواهد و توبه کند"

مومن باید با تامل در وجود خود، نقایص خود را برطرف کند، ببین خدای نکرده تکبر داری ، بخیل هستی، حسود هستی؟! آیا تندخو می باشی؟! اینها را اصلاح کن! بسیاری از کتک هایی که ما می خوریم، سیاهی دل و قسات قلب پیدا می کنیم، عمده اس از ناحیه بد اخلاقی و غضب است!

طبیب نفوس، امیر المومنین می فرماید:

"الغَضَبُ عَدُوٌّ فلا تُملِّكْهُ نَفْسَكَ"

"خشم دشمن توست پس او را بر خود مسلط مگردان"

امام صادق علیه الاسلام می فرماید:

"الغَضَبُ مفتاحُ کل شرّ"

"خشم کلید هر بدی است"

انسان در هر دو جهان در جهنم است! کاری می کند که میتلا به عذاب وجدان می شود. انسان باید نقطه غذب را کور کند، و از همین جا شروع کند.

شخصی در مجلسی به آیت الله بهاالدینی رضوان الله علیه توهین و جسارتی کرده بود، (آیت الله بهاالدینی کسی بود که از ضریح مطهر امام رضا علیه الاسلام جواب سلام حضرت را شنیده بود.) یکی از علما و ارادتمندان ایشان می گوید: من در کنار ایشان بودم، عرض کردم اجازه می دهید که من جوابش را بدهم و با آن شخص برخورد کنم؟!

ایشان در حال تغیر فرمودند: ساکت باش نمی ترسی برکاتت از بین برود؟!

آیا برخورد با دشمن آقای بهاالدینی موجب از بین رفتن برکات می شود؟! علتش چیست؟!

علت این است که ما ترازو نداریم! ما که به کسی پرخاش می کنیم، حتی در موردی که حق با ماست، چون ترازو نداریم، ممکن است بیش از حق او، به او پرخاش نماییم. چون ترازو نداریم، میزان دقیق در دست نداریم، باید احتیاط کنیم!

حضرت امیرالمومنین علیه الاسلام د جنگ صفین، با معاویه و لشکر شام و عمروعاص طرف بودند، یعنی با بدترین مخلوقات خدا طرف بودند، آنها کسانی بودند که عمار یاسر را کشتند که رسول خدا فرمودند:  "تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِي"عمار را گروه ستمگر می کشند" حضرت با چنین افرادی جنگ می کند. قبل از جنگ دست به دعا برداشته، پس از حمد و توصیف پروردگار می فرماید:

"ان اظهرتنا علي عدونا فجنّبنا البغي و سدّدنا للحق"

"بار پروردگارا اگر ما را بر دشمنانمان غالب و پیروز گرداندی، ما را از بغی و ستم و بیش از حد تلافی کردن، حفظ بفرما، و ما را در راه حق، تایید و تسدید فرما!"

حضرت امام جعفر صادق علیه الاسلام در خیمه ای نشسته بودند، یکی از زنادقه (جمع زندیق، یعنی کسی که هیچ دینی ندارد و خدا را انکار می کند) آمد برای بحث کردن. یکی از شاگردان حضرت که در آنجا حضور داشت، با اجازه حضرت رفت و با او به سخن و بحث پرداخت.

پس از اتمام بحث و محکوم کردن آن زندیق و رفتنش، آن صحابی به خدمت حضرت برگشت و از حضرت درباره کیفیت بحثش سوال کرد، حضرت فرمود: بحثت خوب بود، ولی در بعضی موارد حق او را زیر پا می گذاشتی!

ببینید چقدر دقیق است؟! با یک ملحد و بی دین هم که بحث می شود، باید مواظب بود، ممکن است مطلب حقی و حرف صحیحی هم در سخنان او باشد، چه رسد به یک مومن مسلمان.

انسان بد اخلاق و غضبناک از عبادتش بهره نمی برد، نمازش باعث عروج ائ نمی شود. ممکن است عبادت ئ مستحباتی انجام دهد، اما با یک غضب و سوء خلق، هعمه را از بین می برد!

هیچکس نباید بگوید: من نمی توانم، دست خودم نیست! این سخن شیطان است که بر زبان انسان جاری می کند.

حضرت امیرالمومنین نسخه داده است، می فرماید:

"إن لَم تَكُن حَليما فَتَحَلَّم"

"اگر حلیم و بردبار نیستی، خودت را به حلم و بردباری وادار کن"

راه باز است، چند بار خود را وادار به خوش اخلاقی و کظم غیظ کنی، آسان می شود!


حکیم سنائی می فرماید:


ای خدایان تو هوا انگیز    وی هواهای تو خدا آزار


ما بت های زیادی داریم که باید بشکند، یکی از این بت ها غضب است. تا این یت را نشکنی، هرچه نافله بخوانی، جوشن کبیر بخوانی، دعای ندبه بخوانی، مسجد و مدرسه بسازی چه فایده دارد؟! راه بسته است! اول باید از اینجا شروع کرد. برای بهره بردن و محشور بودن با ائمه علیهم الاسلام باید یک عطر و بویی از آنان داشته باشیم. یعنی آنان افاضه کننده هستند و ما مفاض علیه و گیرنده. برای برقراری ارتباط، باید سنخیتی بین مفیضو مفاض علیه (فیض بخش و فیض گیرنده) باشد.


چرا اما صادق علیه الاسلام در آخرین ساعات عمر شریفشان دستور فرمودند که همه خویشان و اقرباء حضرت در نزدشان حضور پیدا کنند و فرمودند:

"اِنَّ شَفاعَتَنا لَنْ تنال مُسْتَخِفّاً بِالصّلاة "

"هرگز شفاعت ما به کسی که نماز را سبک بسمارد، نمی رسد!" 

این مربوط به همان ربط و سنخیت است. انسان بی نماز، رابطه و سنخیت را قطع نموده است. حتی در ارتباط با خدای متعال داریم که فرمودند: تخلقو باخلاق الله "به اخلاق خدائی متخلق شوید!"

یکی از محققین می فرماید:

هر کس یکی از اسماء و صفاتی که میان خلق و خالق مشترک است، به اندازه طاقت بشریه در خود تحقق بدهد، نور آن اسم به او داده می شود.

این مطلب بسیار دقیق است.

اولا فرموده: اسماء مشترک، زیرا بعضی از اسماء و صفات، مختص ذات حق است، مثل الله، احد، صمد، خالق، و ..

اما بعضی دیگر مشترک است، یعنی مخلوق هم می تواند ولو به اندازه ضعیفی، مظریت برای آن اسم داشته باشد، مثل اسم کریم، رئوف، رحیم، جواد، ستار و امثال اینها.

ثانیا فرموده: به قدر طاقت بشریه، زیرا هیچ مخلوق نمی تواند صفات خدا را به طور کامل دو خود تحقق دهد! بلکه به مقدار امکان و به اندازه توانایی که خداوند در بشر قرار داده، می تواند سنخیت و مظهریتی پیدا کرد.

یکی از اسماء خداوند، ستارالعیوب است. ما می توانیم به انداره قدرت و توانایی خویش، عیوب افراد را بپوشانیم. یکی از طرق بهره بردن از ائمه، پرهیز از عیبجویی و کنترل زبان است. انسان از لغزش های مومنان بگذرد، گذشت داشته باشد.

اگر عطری از اسماء خداوند داشته باشیم، نور آن اسم در ما ایجاد می شود. بهره بردن از انوار و فیوضات ائمه، از طریق اخلاق است. وقتی سنخیت بیت علت و معلول پیدا شد، دیگر افاضه حتمی است. اگر ذره ای با ائمه سنخیت و ارتباط پیدا کنیم، فیض و نور حتمی است!

نکته ها از گفته ها/جلد سوم