قظره ای از خلق عظیم پیامبر اکرم (ص)

قظره ای از خلق عظیم پیامبر اکرم (ص)

استاد فاطمی نیا: یک شاعری در زمان پیامبر اکرم صل الله علیه و آله بود به نمام کعب بن زهیر، این شاعر خیلی فهلی بود، آمدند گفتند که این بنده خدا مثلا العیاذ بالله اسلام و مسلمین را یا شاید مثلا العیاذبالله مقام های بالاتر از این را هم هجو میکند و خلاصه مشهور شد که این آدم خونش هدر است، بالاخره به همه جسارت میکند، به قرآن، اسلام، به پیغمبر.

خلاصه ایشون آمد و یک قصیده بلند و بالایی گفت و رفت در خانه دوستش بیتوته کرد و گفت قضیه من اینطور شده و هیچ امن و امانی ندارم، دوستش گفت من تو را راهنمایی میکنم، این قصیدتو بردار صبح برو مسجد خودتو به پیغمبر معرفی کن.

بعد از نماز رفت نشست کنار پیغمبر، یا رسول الله من کعب بن زهیر هستم براتون یک قصیده ای گفتم، والله این ها بزرگ است که خدا بزرگ شمرده است، «انک علی خلق عظیم»، چه کسی همچین کاری میکند، که بعد از این همه حرف و حدیث و هجو و فلان.. که خب کعب بن زهیر هستی، حالا تو چی کار کردی و تاحالا کجا بودی و آی بیاین چنین و چنان، نه، حیلی راحت فرمود: قصیده ات را بخوان!

این قصیده به بانَت سُعاد معروف است، چون اولش میگوید بانَت سُعاد فَقَلبی الیَوم مَتبُول که مطلعش این است، الان که دارم این حرف را میزنم شرحاً و حاشیةً شاید قریب به هفتاد کار هول و هوش این قصیده تا الان شده است.

که این قصیده را شروع کرد به خواندن بعضی از مشاهیر اصحاب که اون جلو نشسته بودند به خاطره اینکه این آدم مثلا سابقه بدی دارد وسط قصیده اش شروع کردند حرف بزنند که این را خرابش بکنند، پیغمبر اکرم برگشت فرمود: استمعوا، گوش بدید.

از جمله ابتاتش این است، میگوید که:

نُبئتُ اَنَ رسول الله اَوعَدَنی

من خبردار شدم که پیغمبر برایم وعده عذاب داده است

والعفو عند رسول الله مأمول

و عفو نزد پیامبر آرزو کردنی است

قصیدش که تمام شد گفت: من مسلملنم، شما را پیغمبر میدانم، دیگه یک جکله ای که پس تو چرا دیروز اینطور گفتی، چرا پریروز اینطور کردی.. فرمود: خیلی مبارک باشد، در امان خدا.

بلند شد رفت، نکته ای که درباره کعب بن زهیر ناگفته است این است که، بعضی ها پیغمبر را مدح میکردند ولی بعدا در تحول احوال ای بسا از جاهای دیگر سر درآوردن، اما این آنچنان ساخته شد که از ارادتمندان امیرالمومنین شد، و بعدا یک قصیده در مدح امیرالمومنین گفت.

شما این عفو را نگاه کنید، چگونه عفوی است؟ مجرم بیاید بگوید من فلانی هستم، قصیده اش را بخواند، اظهار اسلام بکند، خداحافظ، یک قطره از دریا. 

اصل و پایه دین اخلاق است، اگر اخلاق نباشد دینی وجود ندارد

استاد فاطمی نیا: اصل و پایه دین اخلاق است، اگر اخلاق نباشد اصلا دینی وجود ندارد

به گزارش تسنیم، آیت‌الله سیدعبدالله فاطمی‌نیا استاد اخلاق در مراسم یادواره حجت‌الاسلام حاج سیدعلی‌اکبر ابوترابی و پدرش آیت‌الله سیدعباس ابوترابی (۸ خرداد ۹۲) با اشاره به موضوع مرگ و رفتن از این دنیا، اظهار کرد: ما از عالمی دیگر به این دنیا آمده‌ایم و در آن زمان آن عالم (عالم امر) مبداء بود و این عالم مقصد. حال باید از این دنیا برویم یعنی اکنون این عالم مبداء است نه مقصد. مرگ یعنی همین عزیمت ما از این دنیا به جهان دیگر که در روایات با انتقال از یک اتاق به اتاق دیگر مقایسه شده است.

وی ادامه داد: هنگامی که به این عالم می‌آمدیم خواص و ویژگی‌های عالم بالا در ما بود و انسان در زندگی این جهانی سعی می‌کند آن‌ها را حفظ کند و باطنش را همانگونه که بود آراسته نگاه دارد. ما موجود شریفی بودیم که گنجینه‌های بسیاری در ما نهاده شده اما متاسفانه آن‌ها را دست کم می‌گیریم و با وجود این گنج‌ها در این دنیا دست گدایی دراز می‌کنیم.

آیت‌الله فاطمی‌نیا در این باره با اشاره به مسئولیت انبیا و اولیاء توضیح داد: کارکرد انبیا و اولیاء این است که ما را متوجه آن گنجینه‌ها کنند و با اشاره به ارزش‌های انسانی ما را تربیت کرده و باعث شوند هنگام عزیمت از این دنیا موجود شریف و باارزشی باشیم و عاقبت به‌خیر شویم.

این استاد اخلاق با تمایز نهادن میان علم و معرفت توضیح داد: آن‌چه که باعث سعادت انسان می‌شود تنها در علم خلاصه نمی‌شود بلکه به معرفت هم نیاز است؛ برای تربیت علم کافی نیست باید جمع بین علم و معرفت حاصل شود. ما یک کاروان انسانی داشتیم که جمع بین علم و معرفت را در خود ایجاد کرده بودند که آخرین حلقه این کاروان در زمان ما آیت‌الله بهجت بود. زمانی پسر ایشان با من درد دل می‌کرد و می‌گفت: هیچ‌کس از مقام علمی پدر ما سخن نمی‌گوید بلکه تنها از زهد و تقوایش حرف می‌زنند و درست هم می‌گفت، آیت‌الله بهجت از اعاظم علما بود.

وی ادامه داد: آیت‌الله سیدعباس ابوترابی هم یکی از کسانی بودند که جمع بین علم و معرفت کرده بود؛ ایشان از شاگردان علامه طباطبایی بودند و به گفته فرزندشان قریب به ۴۰ کتاب دارند که باید برای انتشار آن‌ها تلاش بیشتری صورت گیرد.

آیت‌الله فاطمی‌نیا درباره سید آزادگان سیدعلی‌اکبر ابوترابی هم گفت: آقای علی‌اکبر ابوترابی هم آزاده بود و هم آقازاده. من در مدت کمی که با او مانوس بودم مکارمی از این بزرگوار دیدم که بسیار عجیب بود. او نماد واقعی یک انسان اخلاقی بود.

این عالم علوم عقلی و نقلی اظهار کرد: اخلاق علی‌رغم اینکه همواره در بین ما نادیده گرفته می‌شود اصل و پایه دین ما است. یعنی در دین ما اخلاق رتبه نخست را دارد اما متاسفانه ما عملا اخلاق را در رتبه چندم قرار داده‌ایم.

وی گفت: عده‌ای از ما فکر می‌کنیم اخلاق چندان چیز ضروری‌ای نیست یعنی چیزی مانند مربا بر سر سفره است که اگر نبود چندان اهمیت ندارد. آری عده‌ای از آقایان بر سفره علم، اخلاق را یک مربا فرض می‌کنند که اگر بود بود، اگر نبود هم اهمیتی ندارد. این در حالی است که سرتاسر دین ما اخلاق است و اگر اخلاق نباشد اصلا دینی وجود ندارد.

این استاد اخلاق ادامه داد: علی‌اکبر ابوترابی سر تا پا اخلاق بود؛ او با اخلاق کاری کرد که افسر عراقی که عامل صدام و مظهر خشونت بود تحول پیدا می‌کند و در خفا به او می‌گوید من در باطن خادم شما هستم اگر چه نمی‌توانم در ظاهر این اردت را به شما نشان دهم، یا افسر دیگری به ایشان می‌گوید من نفهمیدم تو بشری یا فرشته هستی. اینن‌ها شوخی نیست که کسی بتواند با اخلاق یک مظهر خشونت و قساوت را متحول کند.

وی با نقل قولی از ملا مهدی نراقی اظهار کرد: ایشان می‌فرمودند که اگر یک اخلاق زشت و ناپسند در باطن هر کسی وجود داشته باشد مانند حسد، کبر، از خود راضی بود و … گویا آن شخص به تنهایی مزرعه‌ای از معصیت را در وجود خودش دارد. من روایاتی را دیده‌ام بر طبق آن‌ها اگر کسی اخلاق و ارزش‌های انسانی را رعایت نکند اگر شب‌ها را به طور کامل نماز بخواند و همه روز‌ها را هم روزه بگیرد از او پذیرفته نخواهد شد.

آیت‌الله فاطمی‌نیا در بخش دیگری از سخنانش گفت: ارتباط با اهل بیت(ع) بسیار سریع اتفاق می‌افتد اما فکر می‌کنم امروز برخی از ما به دلیل پا گذاشتن بر روی بسیاری از مکارم اخلاقی دچار اعراض اهل بیت(ع) شده‌.ایم. پرخاش‌ها زیاد شده و آیت‌الله بهاء الدینی می‌فرمودند وقتی پرخاش‌ها زیاد می‌شود برکات را از بین می‌رود.

استاد فاطمی نیا: قبر حضرت زینب سلام الله علیها قطعا در سوریه است

نظر استاد فاطمی نیا درباره محل قبر حضرت زینب و رقیه علیهما السلام

استاد فاطمی نیا: بر سر محل قبر حضرت زینب سلام الله علیها اختلاف است، می گوبند که قبر خانوم در سوریه است یا در مصر است، بالاخره الطرق الی الله به عدد انفاس الخلائق! ینده یقین دارم که خانوم در سوریه است، اگر مشرف شدید سوریه با تردید زیارت نکنید، حتما حضرت اونجا است.اون سه ساله نازدانه اباعبدالله هم که آستانشو می یوسند، محققا در اونجاست.

پایگاه سخنان گرانبهای آیت الله فاطمی نیا

آیا در این زمان راه سلمان شدن باز است؟

آیا در این زمان راه سلمان شدن باز است؟

استاد فاطمی نیا: در زمان قاجار، تهران بهترین حوزه عرفان نظری و معقول بوده … ملا عبدالله زنوزی و پسرش آقا علی زنوزی معروف به آقا علیم حکیم، در مدرسه مروی تهران تدریس میکردند، آقا میرزا محمدحسن کرمانشاهی بوده؛ آقا محمدرضا قمشه ای بوده که از همه بالاتر بوده، اهل معرفت و حال بوده و میگویند طی الارض هم داشته است.

آقا میرزا هاشم اشکوری که نابغه ای در عرفان نظری بوده است، شاگرد ایشان است. کتاب مفتاح الانس فنّاری که یک کتاب عرفان نظری است؛ در آن از غامض ترین مسائل عرفانی بحث میشود. در این کتاب یک حواشی وجود دارد؛ در انتهای حواشی نوشته: هاشم مقصود آمیرزا هاشم اشکوری است.

آیت الله آمیرزا احمد آشتیانی شاگرد بلافصل آمیرزا هاشم بوده است. اینها بزرگانی بوده اند که زمانه از آوردن اینها عقیم است!  علمای تهران و بزرگان، وقتی به حضور آمیرزا احمد می رسیدند دستش که سهل است، می خواستند پایش را ببوسند! ایشان فیلسوف، مجتهد، عارف و جامع همه علوم و فنون اسلام و نمونه ای از زهد و تقوی و پاکی بود؛ تمام زندگی اش کرامت بود!

روزی شخصی در مجلسی از آیت الله میرزا احمد آشتیانی میپرسد: آیا در این زمان، راه سلمان شدن باز است؟! (این سوال بسیار سوال مهمی است، یعنی آیا راه کمال در این عصر برای افراد مفتوح است، آیا میشود به مقام معرفت کامل و درجات سلمان هم رسید؟!)

ایشان سکوت و تأمل پرمعنایی نمودند، سپس فرمودند: بلی راه سلمان شدن، باز است. و این فرمایش ایشان، که از روی حقیقت و متن واقعی سخن میگوید، بشارت بسیار بزرگی است برای همه جوان ها، برای همه مشتاقان کمال، که راه بسته نیست، همت و تلاش می خواهد!

تاثیر سخنان ميرزا جواد آقای ملکی تبریزی

تاثیر سخنان ميرزا جواد آقای ملکی تبریزی

استاد فاطمی نیا: در مورد جمال السالكين ،آيه الله آقا ميرزا جواد ملكى تبريزى مى نويسند كه وقتى در مجلسى مى نشست مى فرمود: اى مردم !يكى از نامهاى خدا غفار است !همين را كه مى گفت ،چند تفر غش مى كردند و آنان را از مجلس بيرون مى بردند!

آيه الله شيخ على پناه اشتهاردى هم فرمودند: ميرزا جواد آقا تبريزى در مدرسه فيضيه درس اخلاق داشت و آن چنان تاثير آتشين بر درها مى گماشت كه در درسش از اثر صحبت ايشان غش مى كردند و بى هوش مى شدند. روزى به ميرزا جواد آقا عرض كردند كه تاثير صحبت شما چنان است كه يكى از تجار در اين جليه حضور داشته بى هوش بر زمين افتاده است !

فرموده بودند: اين كه چيزى نيست مولايشان اميرالمومنين هميشه از خوف خدا چنين حالتى بهش دست مى داد!

عظمت شیخ محمد بهاری و میرزا جواد آقای ملکی تبریزی

عظمت شیخ محمد بهاری و میرزا جواد آقا ملکی تبریزی

استاد فاطمى نيا: قبله العلماء آية الله آقاشيخ محمد بهارى - قدس الله روحه - ايشان خيلى بزرگ بود، علما مى رفتند مثل بچه دو زانو در برابرش مى نشستند ولى اين هم دانسته باشيد كه رد هم گم مى كرده كه خيلى او را نشناسند، گاهى حركاتى از ايشان سر مى زد كه توقع نبود مثلا تسبيح رامى گرفته و تند دور انگشتش مى چرخانده كه يك آدم كم ظرفيتى هم به ايشان گفته بود كه آقا!؟ شما ماشاءء الله با اين مقام مانند يك جوان چهارده ساله مى مانيد!؟ (يعنى حركات ناپخته انجام مى دهيد). آية الله همدانى فرموده بود: عشق به ما ساخته ! اين را شيخ محمد حسين همدانى به من گفت . خيلى پر معناست ! عشق به ما ساخته ! ديگر فتأمل به قول طلبه ها.

 

ايشان يك نامه هايى دارد كه چاپ شده همه تان ديده ايد اينها را. و معمولا نام مخاطب نامه ها هيچ كدام ذكر نشده است ؛ شايد ايشان عمدا روى ملاحظات اين كار را كرده, بالاخره نامه ها را كه آدم نگاه مى كند معلوم است مخاطبها درجات متفاوتى داشتند، براى يكى يك چيز ساده اى نوشته كه ده دوره بايد آدم آن را مطالعه كند. 

 مرحوم آية الله آقا شيخ محمد حسين بهارى همدانى - رضوان الله تعالى عليه - كه شاگرد مرحوم حاج شيخ جواد آقا بود و به امام راحل هم خيلى ارادت داشت و تقريبا هم با امام خمينى بوده.

كه البته امام خمينى در يك افق خيلى بالاتر هستند كه ديگر مانند ايشان در غيبت كبرى به جامعيت امام نيامده ،خدا مى داند كه بى تعارف من عقيده ام را عرض مى كنم ، آن جامعيتى كه امام داشته تكرار نشده.

منتهى ايشان هم بالاخره مال همان دوره ها بوده. اين را مى خواهم بگويم كه عظمت شيخ محمد بهاری تجديد شود. اينها حيف است ،اينها سينه به سينه است ،اگر ناقلش مثل من بيافتد و بميرد ديگر كسى پيدا نمى شود بگويد،هى منتظر شوى كه راديو خواهد گفت ،يا تلويزيون . ديگر تمام شد؟ آية الله شيخ محمد حسين بهارى همدانىخودش به من فرمود كه آقا ميرزا جواد آقا تبريزى روى منبر نشسته بود و من پاى درس ايشان بودم . 

آقا شيخ محمد حسين بهارى تا سه چهار سال پيش زنده بود خيلى مرد بزرگى بود منتهى ديگر چون آسم شديدى داشت آن هم در يك گوشه شهرستان، مجهول القدر مانده بود. در شهرستان علما را نمى شناسند فقط در حد استخاره و تعبير خواب ،ساعت كى خوب است ،دخترم مى خواهد اسباب كشى كند، نمى دانم خروسم صدا كرد و غيره ؛ علما را بيشتر از اين نمى شناسند و بعد مى بينند چه گوهر گرانقدرى از دستشان رفته . ايشان با اين بيمارى شديد آن هم در گوشه شهرستان ضايع شده بود. مجمع المعارف بود اين مرد.

   

خلاصه ایشان گفت: جوان بودم ميرزا جواد آقا روى منبر درس مى گفت ،مى گويد يك دفعه ديدم اين دو تا چشمهاى نورانى را متوجه ما كرد گفت : اهل كجايى ؟ من خلاصه عرض مى كنم گفتم : اهل بهار! تا گفتم اهل بهار،به پرى صورتش اشك ريخت ! سپس گفت : شيخ محمد بهارى ،قبرش زيارتگاه شده يا نه ؟ قبر شيخ محمد مزار شده يا نه ؟ بعد گفت : ان شاء الله من در پنجشنبه هفته آينده مهمان ايشان هستم ! يا گفت: به او لاحق مى شوم اين حرفى كه مى زد مثل اينكه پنجشنبه بود يك شاگردى داشت آن شاگرد بيقرار شد،گريه كرد،آمد خودش دست به ضريح حضرت معصومه شد. گفتيم : چه خبر است ؟ گفت والله ! من اين آقا را مى شناسم اينكه گفت : من پنجشنبه آينده مهمان محمد بهارى هستم ، ديگر تمام شد!

گفتيم : حالا امام نيست ،پيامبر نيست كه حرفش را اين قدر زود باور مى كنيد. حالا كه آقا ميرزا جواد آقا سر حال است . به هر حال ، گفت : پنجشنبه آينده جنازه آقا ميرزا جواد آقا تبريزى تشييع شد. اين مهم است ،مى گفت : طلبه هاى دارالشفاء،فيضيه و جاهاى ديگر،آقا ببينيد اينها مهم است قريب به دويست و چهل يا دويست و پنجاه طلبه !! حالا ديگر دويست و چهل يا دويست و شصت حدودا 250 طلبه از حوزه خواب ديده بودند صبح كه پا شده بودند براى نماز، به يكديگر مى گفتند: خواب ديدم ! يك الف اين خوابها با هم فرقى نداشت . خيلى حرف است ! 250 نفر خواب ببينند يك الف هم با هم فرق نداشته باشد!!
خلاصه ؛ كه در شب پنجشنبه خواب ديده بودند كه جنازه آقاميرزا جواد آقاتبريزى روى تابوت حركت مى كند، حضرت سيد انبيا صلى الله عليه و آله جلوى جنازه حركت مى كند!

آرى ! طلبه ها،شب اين خواب را ديده بودند صبح وقتى پا شدند براى نماز ديدند سر و صدا افتاده ،متوجه شدند آقا ميرزا جواد آقا مرحوم شده . خلاصه ؛ اينها يك بزرگانى بودند،استثنائاتى بودند.

گیرنده میخواهد

گیرنده میخواهد

استاد فاطمی نیا:در قم سید بزرگواری بود و چاپخانه داشت،
از خواص علامه طباطبایی و محرم سر ایشان بود. این سید دارای معنویات و حالات بالا و اهل کتمان بود. روزی در منزلش ما را دعوت کرد. بنده با شخص دیگری خدمتش رسیدم. در ضمن صحبت، به پهنای صورت اشک میریخت.

قضیه ای ازعلامه طباطبایی (رضوان الله علیه) نقل کرد گفت: روزی با آقا کار داشتم رفتم در منزل ایشان؛ هر چه در زدم و منتظر ماندم کسی نیامد، معلوم شد کسی در منزل نیست.
ناگهان صدایی در گوشم گفت: در نزن، آقا رفته اند قبرستان نو! کسی هم در کوچه و اطراف من نبود…

با خودم گفتم: میروم قبرستان نو، در ضمن به صحت و سقم این صدا هم پی میبرم!
با سرعت خودم را به قبرستان نو رساندم؛ دیدم ایشان در میان قبرها در حال قدم زدن هستند. من خودم را آماده کرده بودم که تا ایشان را دیدم قضیه این صدا را به ایشان بگویم حتی اگر تردید کردند قسم بخورم!
همین که خواستم مطلب را بگویم فرمودند: دست و پایت را گم نکن، از این صداها زیاد است، گیرنده میخواهد!

به نقل از سائلین الزهراء (س)

عنایت حضرت رضا علیه السلام به طلبه جوان

عنایت حضرت رضا علیه السلام به طلبه جوان

استا فاطمی نیا:در مشهد طلبه ای بوده چهارده پانزده ساله، در سختی و تنگدستی به سر می برده است. روزی گرسنگی بر او غلبه می کند، مدتی چیزی نخورده بوده، کاری هم از دستش بر نمیآید. به حالت ضعف شدید میافتد. با خود میگوید: حال که بناست بمیرم، بروم حرم و در آنجا بمیرم.

با نهایت سختی و دست به دیوار، خود را به حرم رسانده میافتد.
میگوید: مدتی گذشت، خادم آمد گفت: بلند شو، میخواهیم در را ببندیم!
با سختی فراوان خودم را به حجره رساندم، در بسته بود.
قبل از این که در را باز کنم، از پشت شیشه نگاه کردم، دیدم میوه غیرفصل در حجره است! خدایا، در حجره قفل است، اینها از کجاست؟!
رفتم داخل اتاق، مقداری از آن را خوردم، ناگهان دیدم پرده ها کنار رفت، حجابهای ملکوتی برطرف شد!

خلاصه میرسد به جایی که مرجع عالیقدر زمان حضرت آیت الله العظمی بروجردی (رضوان الله علیه) ایشان آن موقع جوانی بیست و دو، سه ساله بود، گاهی که برخورد میکردند، با اشتیاق احوالپرسی میکردند و میفرمودند: آقای آشیخ علی خدمت نمیرسیم!
و او در جواب میگفت: ان شاء الله خدمت میرسم!

(یعنی آیت اله بروجردی نهایت توجه و عنایت را به او داشتند و در نظرشان بسیار جلیل القدر بود).

به نقل از سائلین الزهراء (س)

توجه امام زمان به زائران عمه شان حضرت زینب (س)

توجه امام زمان به زائران عمه شان حضرت زینب (س)

خبرگزاری شبستان: در مورد ارزش زیارت این مزار مطهر و توجه حضرت امام زمان(ع) به زیارت عمه شان و همچنین اطمینان از اینکه قبر مطهر حضرت زینب(س) در همین مکان فعلی است. باتوجه به اختلاف نظری که در این مورد وجود دارد، استاد فاطمی نیا نقل می کردند: 

آیت الله بهاری(ره) مطلب زیبایی را از قول آیت الله شیرازی(ره) اینگونه نقل می کردند: در جلسه ای شخصی خدمت آیت الله شیرازی می رسند و عرض می کنند: "آقا! من مشکلی دارم و در دیداری که با حضرت مهدی(عج) داشتم، ایشان شما را برای حل مشکلم معرفی کردند."

آیت الله شیرازی می فرماید: آیا نشانه ای بر درستی سخن خود دارید؟ آن مرد می گوید؟ آری! اتفاقا آقا فرمودند شما نشانه ای از من خواهید خواست، از این رو مطلبی را فرمودند تا به شما عرض کنم، آقا فرمودند: "شما چند سال قبل همراه یکی از دوستانتان به حج تشریف برده بودید و از فلان در و ورودی به سمت بیت الله الحرام حرکت کردید، پس از تمام شدن اعمال حج به کشور سوریه و شهر دمشق رفتید و به سمت حرم مطهر حضرت زینب کبری (س) حرکت کردید. جلوی در ورودی مزار مطهر، خاکروبه هایی دید، از مشاهده این صحنه ناراحت شدید از این رو با عبای خود خاکروبه ها راجمع نموده و جلوی در را تمیز کردید.

آیت الله شیرازی با تعجب مطلب را تایید می کنند و از اینکه حضرت ولی عصر(ع) فردی را جهت رفع حاجتش به ایشان ارجاع داده است، مفتخر می شود.

کتاب دلشدگان

مقام، بعد عرفانی و حماسی و توصیف خطبه خوانی حضرت زینب سلام الله علیها

مقام، بعد عرفانی و حماسی و توصیف خطبه خوانی حضرت زینب سلام الله علیها

استاد فاطمی نیا:شفاعت حضرت زينب كبرى عليها السلام در همه جا موجود است . خانمى كه اگر كسى گيرندگى داشته باشد، شفاعتش مثل برق است . عنايت فرموديد! مى گويند: يك خانمى به صورت ظاهر برادرهايش را كشتند، بچه هايش را كشتند، تمام اعوانش را كشتند. آن پليد هم در اريكه قدرت تكيه زده و خون از تيغ او مى بارد. اما دختر اميرالمؤ منين قامت برافراشت ، فرياد بر سرش زد كه تاريخ اين جمله را حفظ كرده علماى تسنن هم ضبط كردند. فرمود: «انى لاءستصغرك» يقين بدان كه من تو را كوچك مى شمارم.

امام زمان ! چه عمه بزرگوارى دارى . كه امام زمانش عليه السلام فرمود: «انت عالمة غير معلمة» اين امام زمانش بود. عمه جان ! تو عالمه غير معلمه هستى . ما در حقايق به فضل الله هيچ باكى نداريم ؛ آن كه روشن است مى گوئيم . من بارها به دوستان گفتم به گوش اولياء خدا رسيد و الحمدالله آنها هم صحه گذاشتند. گفتم : علم لدنى دو تا كلمه عربى است . اگر بخواهيم به فارسى خالص در بياوريم معنايش كلاس ‍ خصوصى خدا مى شود.

سنى نقل مى كند و مى گويد: وقتى زينب عليهاالسلام به دنيا آمد حضرت زهرا عليهاالسلام به اميرالمؤ منين گفت : «يا على ! سمها..» يا على ! براى او نامى بگذار. آقا فرمود: دختر پيغمبر! من در نام گذارى اين دختر بر پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم پيشى نمى گيرم . بچه را پيش پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم بردند. «يا رسول الله ! سمها» خدا نوه اى به شما داده است . يك نازدانه دخترى است . نام برايش بگذار. «ما كنت لاسبق الى الله عزوجل فى تسميتها» من در نام گذارى اين دختر بر خدا پيشى نمى گيرم . «فنزل جبرئيل» جبرئيل نازل شد. فرمود: «الحق يقرؤ ك السلام» يا رسول الله ! حق به تو اقراء سلام مى كند. «يخصك بالتحية و الاكرام» و تو را مخصوص به تحيت و اكرام مى كند.چه مى گويد: «و يقول سميها زينب» نام او را زينب بگذار!

خانمى كه به روايت اهل تسنن اسمش را خدا گذاشته باشد؛ امام زمانش فرمود باشد: تو علم لدنى دارى . این خانوم يك بعد حماسى در كربلا نشان داد و يك بعد عرفانى كه در جهان صدا كرد. بعد حماسى اش همان بود كه گفتم . بر سر آن پليد فرياد زد و فرمود كه : به اين تخت و تاجت نگاه نكن كه من تو را كوچك مى شمارم . بعد عرفانى هم اين بود كه پليد ديگرى آمد، شماتت كرد گفت : ديدى خدا برادرانت و فرزندان را چگونه كشت ؟ مى دانيد در جواب چه گفت ؟ فرمود: «ما راءيت الا جميلا» من جز زيبايى چيزى نديدم . اين هم بعد عرفانى اش بود.

امام زمان ! چه عمه بزرگوارى دارى . خجالت مى كشم بگويم . آدمى كه از راه مى رسد به او مى گويند: خسته نباشيد! پذيرايى مى كنند. مى گويد آب مى خواهم آب مى دهند. امام زمان ! من اين را خيلى كم مى گويم . زبانم لال ! بارها گفتم عمه تان چهل منزل آمده بود اما با زخم زبان . غصه . من يك استادى داشتم (ره ) كه خدمت امام زمان عليه السلام شرفياب شده بود. مى دانيد چه مى گفت ؟ مى گفت : خانم وقتى حرف زد با اينكه صدا، صداى زنانه بود ولى يك عده اى بى اختيار گفتند و الله خود على دارد حرف مى زند. تن پليدشان مى لرزيد.

خدا رحمت کند مرحوم آیت الله آمیرزا محمد علی ادواری رضوان الله علیه شعری گفته است كه  خدا می داند. در زیر آسمان برای حضرت زینب همچین شعری گفته نشده است. من این بیت شعر را از او تا حالا زیاد خواندم. من به این جور آدم ها غبطه می خورم، ببینید این شیخ چه جایزه ای از امیرالمومنین و از زینب کبری علیهما السلام دریافت خواهد کرد.

بارها برای دوستان توصیف کرده ام، شیر و قتی می خواهد حمله کند قبل از حمله صدایی در سینه اش ظاهر می شود که به آن زئیر می گویند. زئیر مخصوص شیر است، در مورد حیوان دیگری گفته نمی شود. بعد از صدای زئیر حمله قطعی است. شکارچی دارد بی خیال در جنگل قدم می زند ناگهان وقتی که زئیر شیر را از کمینگاهش می شنود تنش می لرزد، ای بسا صلاح از دستش می افتد. زئیر یک صدای با هیبتی است چون پشت سرش حتما حمله کردن است.

این شیخ خطبه خواندن عمه امام زمان را اینطور توصیف می کند میگوید:

أو أن في غاب الامامة لبوة   لزئيرها عنت الوجوه تهيبا

می گوید: دختر علی خطبه می خواند؟ یا صدای زئیر از بیشه امامت به گوش می رسد که اینطور دشمنان می لرزند!

برگرفته از کتاب روضه های استاد فاطمی نیا