چون ترازو نداریم باید احتیاط کنیم!
چون ترازو نداریم باید احتیاط کنیم!
استاد فاطمی نیا:شخصی در مجلسی به آیت الله بهاالدینی رضوان الله علیه توهین و جسارتی کرده بود، (آیت الله بهاالدینی کسی بود که از ضریح مطهر امام رضا علیه الاسلام جواب سلام حضرت را شنیده بود.) یکی از علما و ارادتمندان ایشان می گوید: من در کنار ایشان بودم، عرض کردم اجازه می دهید که من جوابش را بدهم و با آن شخص برخورد کنم؟!
ایشان در حال تغیر فرمودند: ساکت باش نمی ترسی برکاتت از بین برود؟!
آیا برخورد با دشمن آقای بهاالدینی موجب از بین رفتن برکات می شود؟! علتش چیست؟!
علت این است که ما ترازو نداریم! ما که به کسی پرخاش می کنیم، حتی در موردی که حق با ماست، چون ترازو نداریم، ممکن است بیش از حق او، به او پرخاش نماییم. چون ترازو نداریم، میزان دقیق در دست نداریم، باید احتیاط کنیم!
بد اخلاق از عبادتش بهره نمی برد
بد اخلاق از عبادتش بهره نمی برد
استاد فاطمی نیا:
انسان بد اخلاق و غضبناک از عبادتش بهره نمی برد. نمازش باعث عروج او نمی شود. ممکن است عبادات و مستحباتی انجام دهد، اما با یک غضب و سوء خلق ، همه را از بین می برد!
خدا خواست شهادت در محراب هم مخصوص امیرالمومنین(ع) باشد
خدا خواست شهادت در محراب هم مخصوص امیرالمومنین(ع) باشد
-به مناسبت شهادت جانسوز حضرت علی علیه السلام سخنان استاد فاطمی نیا در مور سّر شهادت و تجلی صفات خدا در آن حضرت را میخوانیم.
خب ابن ملجم که خدا او را از لعن و ویل خود جدا نسازد مامور شد که علی علیه السلام را به قتل برساند، یکی دیگر هم قرار شد معاویه را به قتل برساند، یک هم عمروعاص را، این سه نفر آمدند، همانطور که همه تان میدانید ابن ملجم این جسارت بزرگ را کرد و و لقب اشق الاولین والاخرین را پیدا کرد، شقی ترین شخص در عالم کون ابن ملجم بود، اشق الاولین و الاخرین. خب ضربت به سر مولای عالم زد که همه تان میدانید.
اما آن یکی رفت شمشیر انداخت که مثلا معاویه را از ناحیه سر یا سینه مجروح کند شمشیر از ران معاویه گرفت و ران او مجروح شد و او را به منزل بردند. بعد پزشک آوردند برای معاویه که علاج کند، پزشک گفت که شما این زخمتان دو راه دارد که خوب بشود، یکی این است که این محل را داغ کنیم، راه دیگر این است که شربتی هست که به تو بدهیم و این سم را از بدن تو خارج کند، اما یک قیدی در اینجا هست که اگر شربت را بخوری عقیم میشوی و دیگر فرزند دار نمیشوی ولی اگرتحمل این داغ نهادن را داشته باشی در عوض عقیم نمیشوی، معاویه یک فکری کرد گفت من عقیم هم بشوم مهم نیست یزید مرا بس است! من همین شربت را میخورم تاب این آتش را ندارم.، این هم اینطور شد.
حالا عنایت کنید، یک شاعر اندلسی، همان اندلسی که امروز به آن میگویند اسپانیا، شعری گفته است بسیار مفصل، قصیده بسیار مفصلی است که بنده بعد از تلاش بسیار به آن دست یافتم، به آن میگویند "القصیدة بسّامه" ایشان قصیده مفصلی در تاریخ اسلام و خلفاء گفته است تا میرسد به شب نوزدهم ببینید چه میگوید این بیت خیلی شنیدنی است، میگوید که:
یا لیتها اذ فدت عمرا بخارجة فدت علیاً بمن شاءت من البشری
و بالاخره این ضربت به سر نازنین امام علی علیه السلام فرود آمد و منجر به شهادت او شد، آن دو نفر هم کشته نشدند. در اینجا یک سری هست و آن سر این است که علی علیه السلام به اتفاق تمام مورخین از شیعه و سنی در کعبه به دنیا آمده است، مولود کعبه است، بزرگان اهل تسنن مینویسند و "لم یشتهر وضع غیره فی بیت" اصلا مشهور نیست در دنیا که غیر علی علیه السلام کسی در بیت به دنیا آمده باشد. این ولید و مولود کعبه است، خدا خواست که این شهادت محراب هم اختصاص پیدا کند به مولی وآقای عالم علی علیه السلام.
قبلا گفتیم که باید تخلق به اخلاق خدا پیدا کنیم این همان است که شاعر میگوید: ها علی بشر کیف بشر، ربه فیه تجلی و ظهر یعنی ببینید اگر بناست که صفات خدا روی مخلوقی به نمایش گذاشته شود، باید روی امیرالمومنین به نمایش گذاشته شود، روی پیغمبر اکرم، صدیقه کبری و فرزندان اینها به نمایش گذاشته شود، بله میگوید: ها علی بشر کیف بشر؟! بله بشر است ولی چگونه بشری است؟! ربه فیه تجلی و ظهر، صفات خدایی در او به نمایش گذاشته شده است، همانطور که خدا برای دوست و دشمن مهربان است، رزق میدهد، وقتی که این ملعون ضربت به سر آقا زد، از همانجا که آقا در محراب افتاده وغرق در خون بود شروع به سفارش ابن ملجم کرد که با او خوب رفتار کنید و هکذا تا بعدها که سفارش های دیگر.
سخنان استاد فاطمی نیا درباره صلح امام حسن علیه السلام
صلح امام حسن علیه السلام
استاد فاطمی نیا:یک بحثی مفصل که درمیگر این است که میگویند چرا حضرت صلح کرد؟ ببینید ما دو نوع چرا داریم، یک چرای ایراد گیری داریم، یک چرای فهمیدن داریم، یک وقت آدم مودب مینشیند به استادش میگوید که چرا این کتاب اینطور نوشته است؟ یعنی میخواهم بفهمم، یک وقت هم نه آدم میرود با بی ادبی، با عناد سوال میکند، در نهج البلاغه داریم یک نفر آمد خدمت امیرالمومنین علیه السلام با بی ادبی پرسید: یا علی، چرا فلان چیز فلان شد؟! حضرت فرمود:"سَل تَفُقُّها" برای فهمیدن بپرس،"وَلا تَسألْ تَعنُّتا"، با بی ادبی و گردنکشی سوال نکن، مودب باش، "سل تفقهً"، برای فهمیدن بپرس سوال کن بفهمی. اگر چرا، چرای تفقه باشد عیب ندارد، میخواهیم بفهمیم که آن زمان چه شد که حضرت مجتبی علیه السلام صلح کرد، این عیب ندارد، نگاه میکنیم، کتاب نوشته شده است، به فارسی، عربی، آقایون، علما، بزرگان زحمت کشیده اند، خب نگاه کنید متوجه میشوید، اما اگر بعد از آن مطالعات به نظر خودت قانع نشدی، اینجا باید متوجه بشوی که این شخصی که داریم دباره اش فکر میکنیم معصوم است، متصل به غیب است، اگر نتوانستی بفهمی نقص از تو است، باید خودت را متهم کنی، لابد یک سری داشته است، اگر اینطور نباشیم اصلا شیعه نیستیم.
گزیده ای از سخنان استاد فاطمی نیا پیرامون امام حسن مجتبی(ع) به مناسبت میلاد آن حضرت
گزیده ای از سخنان استاد فاطمی نیا پیرامون امام حسن مجتبی(ع) به مناسبت میلاد آن حضرت
پایگاه سخنان گرانبهای آیت الله فاطمی نیا: به مناسبت میلاد با سعادت کریم اهل بیت امام حسن مجتبی علیه السلام گزیده از سخنان ارزشمند استاد فاطمی نیا شامل موضوعاتی مانند عصر امام حسن مجتبی، صلح امام حسن، مژدگانی استاد فاطمی نیا به محبان آن حضرت و شرح حدیثی زیبا از آن حضرت را تقدیم کاربران میکنیم.
استاد فاطمی نیا:ما برای اینکه به عصر امام حسن مجتبی علیه السلام یک نگاهی بکنیم باید اول در مورد معاصر پلید و منافق و جائر حضرت مجتبی یعنی معاویه یک قدری فکر کنیم.حضرت چه معاصری داشته مظلومیت اهل بیت علیهم السلام برای این است که چه کسانی با این ها طرف حساب بوده اند، خدا شاهد است آدم خجالت می کشد بگوید، اصلا این ها این قدر عرشی، نوری و قدسی بودند که این ها از این که فقط روی زمین بودند ولو بدون دشمن، هیچ مزاحمی هم نمی داشتند باز هم زجر می کشیدند، این ها اصلا اهل اینجا نبودند، یکی از علمای صاحب دل حرف لطیفی دارد، می گوید: علماء زحمت می کشند که معراج پیامبر را ثابت کنند،یه این ها بگویید، شما اگر می خواهید دلیل بیاورید، دلیل بیاورید که چه طور پیغمبر روی زمین مانده بود. این را ثابت کنید معراج را نمی خواهد ثابت کنید خودش اهل آن بالا بوده است.
یعنی این ها براشون زجر بود تو این لباس بشریت آمدند و با ماها سر و کله زدند، اگر دشمنی هم نمی داشتند، همش روی زمین سیاحت می کردند. تا چه برسد یه اینکه دشمن هم داشته باشن ، آن هم چه دشمنی؟ معاویه! یک قطره از پلیدی های معاویه را برایتان می گویم، تا اینکه عصر حضرت به دستتان بیاد که چه خبر بوده است، آقا یک کتابی هست به نام «الاخبارالموفقیات» این کتاب یک از منابع ابن ابی الحدید بوده است، که بر شرح نهج البلاغه خود زیاد از این کتاب استفاده کرده است، بالاخره این کتاب، کتاب عظیم القدری است و ابن ابی الحدید از آن نقل می کند و در دست نبوده، تا اینکه خدا مرحمت کرده، تقریبا شاید حدوده هیجده سال نوزده سال پیش از این، نسخه کتاب درعراق پیدا شده است، این یک چاپ انتقادی و چاپ دانشگاهی شد نه چاپ بازاری، یک چاپ محقق توزیع شد که الحمدلله نسخه ای هم از این چاپ نزد بنده است، که این مطلب را مستقیما از آنجا نقل می کنم، اگر چه ابن ابی الحدید هم نقل کرده باشد.
آنجا می نویسد، چه کسی می نویسد؟ مولفش زبیربن بکار است، باور کنید اسمش که می آید دیگر علماء سنی می خواهند از جا بلند شوند، زبیربن بکار مرد بزرگی بوده، نسابه بوده، مجتهد بوده، فقیه بوده نسب قریشش را هم من دیده ام، تماشائی است نشان می دهد که ید طولائی داشته است. خلاصه زبیربن بکار در آن جا می نویسد که، پسر مغیرة بن شعبه می گوید: پدرم از رفقای معاویه بود، شب ها با هم شب نشینی داشتند، شما از همین جمله چقدر باید الهام بگیرید، این ها با هم شب نشینی داشتند مسئله خیلی مهم است، آخر می نشستند چی کار می کردند؟ فقط نقشه بود برای امیر المومنین علیه السلام، نقشه بود برای امام حسن و نقشه بود برای اصل اسلام.
می گوید یک شبی دیدم پدرم آمد یک قدری عبوس است، مثل هر شب نیست. یک مثلی هست میگوید «ویل لمن کفَّره نمرود» وای به حال کسی که نمرود بگوید او کافر شده. ببینید دیگر چی بوده که مغیره بن شعبه عبوس است. می گوید رفتم پیشش ایستادم که بگویم چه شده امشب این قدر ناراحتی هستی، میگوید ایستادم تا اینکه پدرم سرش را بلند کرد و متوجه من شد، گفت: پسر جان حاجتی داری؟ نیازی داری به من؟ گفتم: بله، می خواهم بپرسم که چرا امشب شما عبوس هستین؟ گفت: پسر «جئت من عند اکفر الناس» امشب از نزد کافرترین مردم دارم می آیم! پرسیدم کافرترین مردم چه کسی است؟ گفت همین رفیقم معاویه!، چه طور شد؟ مگر تو او را نمی شناختی؟ هرشب می رفتی پیشش، با هم رفیق بودید! گفت: بله بالاخره به این غلیظی که امشب فهمیدم نمیدانستم! گفتم چه شد؟ آدم از گفتنش حیا می کنه، گفت: ما هر شب صحبت می کردیم، از این طرف از اون طرف، مسائلی با هم داشتم، اما امشب نام مبارک رسول اکرم به میان آمد، معاویه این پلید به حضرت ناسزا گفت!
ناسزا! الله اکبر، این را حاشیه می زنم آقا ابن تیمیه به نظر بنده اعداء عدو شیعه است، اغراق نمی کنم، به لطف خدا می دانم، در این مطالعات ناقابلی که داشته ام به تندی ابن تیمیه ندیده ام، ابن تیمیه یک کتابی دارد، که ای کاش این کتاب را اهل تسنن، آن هایی که می گویند معاویه رضی الله عنه!بخوانند، الحمدلله رب العالمین که الان روشن شدن. من یک شاگرد ترکیه ای داشتم در دانشگاه، می گفت پدرم آخوند است، میگوید حضرت معاویه! میگوید گفتم: پدر، دیگر لااقل نگو حضرت، دودسته گی شده الحمدلله، یک عده شون شناختن.
از وقتی که کتاب «النصایح الکافیه لمن یتولی معاویه» نوشته شد خیلی ها روشن شدند، علی کل حال، ابن تیمیه کتابی داره به نام «الصّارم المسلول علی شاتم الرسول» موضوع این کتاب این است که اگر کسی به پیامبر نستجیر بالله بد و بیراه بگوید کافر می شود. ما این را می دانیم، این کتاب نوشتن ندارد، می خواهم از دیدگاه همان ها بگویم، آن ها که ابن تیمیه را اینقدر بالا می دنند بیایند آن را بخوانند آن وقت نگویند معاویه رضی الله عنه! به نقل معتبر معاویه به پیغمبر بد و بیراه گفته است.
می گوید به پیغمبر ناسزا گفت، بهش گفتم معاویه، چه طور پیامبر به آن عظمت، آنوقت تو اینطور دربارش حرف می زنی؟! می گوید معاویه گفت: تو خیلی ساده ای! خیال کردی که من با حسن بن علی طرفم؟ یا با علی بن علی طالب طرف بودم؟ گفتم بله! من تا حالا این طور می دانستم که تو با این ها طرف حساب هستی، الان می بینم داری به پیامبر ناسرا می گویی، نمی دانستم تو با خود پیغمبر هم خورده حساب داری، (مضمون حرفه) گفت:نه، والله دفنا دفنا! به خدا قسم می خواهم نام خود پیغمبر دفن بشود! هدفم این است، نگاه می کنم ببینم چه کسی بیشتر مروج این پیغمبر است او را از بین ببرم، اگر علی باشد او را از بین می برم، حسن بن علی باشد او را از بین می برم. برای من فرقی نمی کند!
حالا یک جمله را من نگفتم، یک جمله زشتی است ولی مجبورم بگویم ،میگوید بهش گفتم بیا دست از این حرفیات بردار، گفت: هیهات یا ام لک والله دفنا دفنا!، هیهات ای بی مادر که من بخواهم دست از این حرف ها بردارم، میخوام نام پیامبر دفن بشود. الله اکبر، ببینید آقا، حالا مروج دین حسن بن علی باشد،با او طرف حساب می شوم، خود علی باشد با او طرف حساب می شم. این عصر حضرته، یک قطره ای از دریا.
ما یک بحثمان این است که شیعه باید بداند که هر امامی در زمان خودش پاسداری از دین کرده سات، این یک بحثی است و اگر با این دفنا دفنای معاویه و این پلیدی ای که او داشت حضرت مجتبی سلام الله علیه نبود الان ما ازدین و معارف اثری نداشتیم، حضرت از دین پاسداری کرد، تحویل داد به حضرت ابی عبدالله علیه السلام که دیگه قضیه مفصل می شود، که علمای سنی هم به زبان درآمدند، آن شیخ عبد الله علایلی می گوید که در عصر یزید تمام دین در خطر بود و با هجرت اباعبدالله دوباره تازه شد، حتی آنها هم منصف هایشان معتقد هستند.
صلح امام حسن علیه السلام
یک بحثی مفصل که درمیگر این است که میگویند چرا حضرت صلح کرد؟ ببینید ما دو نوع چرا داریم، یک چرای ایراد گیری داریم، یک چرای فهمیدن داریم، یک وقت آدم مودب مینشیند به استادش میگوید که چرا این کتاب اینطور نوشته است؟ یعنی میخواهم بفهمم، یک وقت هم نه آدم میرود با بی ادبی، با عناد سوال میکند، در نهج البلاغه داریم یک نفر آمد خدمت امیرالمومنین علیه السلام با بی ادبی پرسید: یا علی، چرا فلان چیز فلان شد؟! حضرت فرمود:"سَل تَفُقُّها" برای فهمیدن بپرس،"وَلا تَسألْ تَعنُّتا"، با بی ادبی و گردنکشی سوال نکن، مودب باش، "سل تفقهً"، برای فهمیدن بپرس سوال کن بفهمی. اگر چرا، چرای تفقه باشد عیب ندارد، میخواهیم بفهمیم که آن زمان چه شد که حضرت مجتبی علیه السلام صلح کرد، این عیب ندارد، نگاه میکنیم، کتاب نوشته شده است، به فارسی، عربی، آقایون، علما، بزرگان زحمت کشیده اند، خب نگاه کنید متوجه میشوید، اما اگر بعد از آن مطالعات به نظر خودت قانع نشدی، اینجا باید متوجه بشوی که این شخصی که داریم دباره اش فکر میکنیم معصوم است، متصل به غیب است، اگر نتوانستی بفهمی نقص از تو است، باید خودت را متهم کنی، لابد یک سری داشته است، اگر اینطور نباشیم اصلا شیعه نیستیم.
حضرت مجتبی علیه السلام وصی پیغمبر است، امام است، معصوم است، البته اینها یک رتبه از جدشان پایین ترند، جدشان سید الخلق من الاولین و الاخرین است، اما از جهات دیگر عین جدشان هستند، حضرت مجتبی هم عین جد بزرگوارش بوده است، مکارم اخلاق، علم، بخشش، گذشت، تمام صفاتش از همه بالاتر بود،اعلم الناس،اعقل الناس از طرفی هم علاوه بر کمالات باطنیه جدش که بهش داده شده بود کمالات ظاهریه هم بهش داده شده بود. حضرت مجتبی انقدر زیبا بود که روایت داریم وقتی میخواست بیاید بیرون گاهی وقت ها آنقدر تماشاچی جمع میشد که راه بسته میشد و حضرت برمیگشت!
"ان احسن الحسن الخلق الحسن"، زیباترین زیباها خلق زیباست، ان شاء الله خدا کند این مد نظرمان باشد، یعنی اگر این را ما به لوح دل بنگاریم در خیلی از جاها موفق میشویم.
یک حدیث دیگر هم پهلوی این بگذارید، این حدیث را هم من در تهران، در برنامه های رادیویی، این ور اون ور گفتم، بعضی خانواده ها کارشان با این حدیث درست شد، بنده مطلع شدم، گاهی تو ماشین میرفتم تو چراغ قرمزها ماشین می ایستاد میدیدم که یک عده میدوند با قلم و کاغذ که آقا آن حدیث چی بود، یک بار دیگر بگویید ما بنویسیم و این حدیث دوم از امیرالمومنین علیه السلام است، در این روز عید اگر این دو تا حدیث را به لوح دلمان بنگاریم خیلی پیش میرویم یکی این که گفتم "ان احسن الحسن الخلق الحسن"، دومی از امیرالمومنین است من یک وقت حساب کردم این حدیث دوم را شرح بکنیم یک کتاب میشود، حضرت در یک جمله کوتاه میفرماید:"الاحتمال قبر العیوب" یعنی تحمل، بردباری قبر عیب هاست، چه طور جسد در قبر پنهان میشود، همه عیب ها با بردباری پنهان میشود.
دو نفریم نشستیم، آن آقا به من یک چیز بدی گفت، حالا بیایم بگویم خودتی، ها؟ عین چیزی که به من گفت برگردانم به خودش، این عیب است دیگر، میگویند فلان کس حرف زشت از دهانش بیرون آمد، این یک عیب، او برمیگردد یک چیز دیگر میگوید بعد دوباره به من توهین شد، این هم یک عیب، آقا یک وقت دیدی یک سِری از من پیش آن آدم است، یک سری هم از او پیش من است، گاهی در دعواها میگویند دهنم را باز نکن، بگم حالا! آن طرف هم میگوید ما هم اگر بخواهیم بگوییم، ما هم داریم! یک وقت دیدی سِری فاش شد، این هم یک عیب، خدا نکرده طلاقی واقع شد، عیب، بچه بی تربیت شد، عیب.. من حساب کردم در شرح این جمله یک رساله میشود نوشت."الاحتمال قبرالعیوب" یک تحمل بکنی همه دفن میشود.
یک مردی بود بنده خدا میگفت ما میرسیدیم منزل این زن ما سفره ناهار ما را که می آورد از همان آن شروع میکرد، می گفت تو گدائی، تو بیست سال است من را اثیر کردی تو چه شوهری هستی تو مرد چنین و چنانی.. میگفت آقا ما دعوا میکردیم تا غروب، بعد از غروب میگفت نمازی میخواندیم یک خسته گی میگرفتیم! دوباره دعوا میکردیم تا سه بعد از نصف شب، باور بفرمائید این حدیث را گفتم کارشان درست شد، مرد گفت که خانوم طبق معمول سفره را که آورد شروع کرد، میگوید یاد این افتادم که "الحتمال قبر العیوب" هیچی نگفتم، آقا میگوید تمام شد، ریشه کن شد،چرا آدم داد بزند، فریاد بزند، اوقاتش را تلخ بکند، زن و بچه را آزار بدهد، چرا؟ حیف نیست. "الاحتمال قبر العیوب"
خدا ان شاء الله به حق مولود امروز حوائج همه مان را مقضیه کند.
سخنان استاد فاطمی نیا درمورد مقام حضرت خدیجه سلام الله علیها
یکی از اشخاصی که ما در اثر خدماتش در صدر اسلام مسلمان شديم حضرت خدیجه سلام الله علیها است
استاد فاطمی نیا: رحلت حضرت خديجه كبرى عليها السلام است آقايان ! آدم بايد حق شناس باشد. قدر شناس باشد. روايت ديدم كه روز قيامت ، يك عده اى را در محشر به عنوان بندگان ناشكر، مشخص مى كنند. در اين حديث دقت كنيد، شخص مى گويد: خدايا! تو هر نعمتى به من داده اى من پشت سرش مى گفتم : الحمدالله ! الهى شكر، من كى ناشكر بودم ؟ خدا مى فرمايد: ما براى اين به تو ناشكر مى گوئيم كه ما، در دنيا بندگانى داشتيم كه بعضى از نعمت ها بوسيله آن ها به تو مى رسيد ولى تو از آن ها تشكر نمى كردى . عجب ! من لم يشكر المخلوق لم يشكر الخالق (28) خدا داده است ولى مى گويد: از دست اين بنده ام به تو رسيده . خدا مى فرمايد: اگر به اين نگوئى دستت درد نكند، از من هم تشكر نكردى عجيب است ! صد تا شكرا لله هم بگوئى فايده ندارد. آدم بايد حق شناس باشد. قدر شناس باشد. شما عزيزان مى دانيد كه ما، در اثر خدمات و قدمهاى راسخ چند نفر در صدر اسلام مسلمان شديم و اسلام ، پيش رفت . يكى از اين شخصيت ها وجود نازنين بانوى بزرگ (حضرت خديجه كبرى ) است . چه قدر درود و تحيت بايد برايش بفرستيم ؟! الان هديه اى نداريم جز اينكه براى روح مطهرش صلواتى بفرستيم.
(اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم)
چقدر اين خانم بزرگوار بود. لياقت ها بى حساب و بى كتاب نيست . آقا! اين خانم چقدر لياقت داشت كه توانسته مادر حضرت زهرا عليها السلام بشود؟ خيلى حرف است . بهشت چهار بانوى بزرگ دارد. يكى از آنها حضرت خديجه عليها السلام است . اين خانم چقدر لياقت داشت كه خدا او را مادر يازده امام قرار داده ؟ بعضا در بعضى خانواده ها اتفاق مى افتد كه سن خانم از آقا يكى دو سال يا چند سال بيشتر است من هم ديده ام . اين هيچ نقصى نيست هيچ نقصى . اگر يك آدمى پيدا شود سن خانم را مطرح كند يا آن آقا را سرزنش كند كه چرا رفتى او را گرفتى ، جهل است و اين ها دور افتادن از فرهنگ اسلام است . حضرت خديجه عليها السلام خانم اشرف خلق روى زمين بود. يعنى همسر بهترين مرد عالم بود. سن مباركش از پيغمبر چند سال بيشتر بود اگر اين كار بد بود پيغمبر انجام نمى داد. در نظر داشته باشيد در بعضى خانواده ها بى خودى بعضى حرفها زده مى شود بى جهت دل ها شكسته مى شود. اين ها را رها كنيد. آدم اين قدر بايد حريت داشته باشد .به فرهنگ اسلام نزديك شويد. ممكن است خانم لايقى باشد. از ما بزرگتر باشد. خب باشد. كوچكتر باشد. نه كوچكترى ملاك است نه بزرگترى . هيچ اشكالى ندارد. على كل حال ، اين خانم بسيار بزرگوار است . خدا اين قدر به او لياقت داده است .
امشب شب رحلت اين بزرگوار است . دو نفر از دنيا رفته اند كه راستى دل پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم سوخت . يكى ابوطالب عليه السلام و يكى حضرت خديجه عليها السلام بود. حضرت صلى الله عليه و آله و سلم آن سال كه حضرت ابوطالب را خاك كرد؛ اسمش را عالم الحزن (29) گذاشت. براى حضرت خديجه عليها السلام هم خيلى پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم ناراحت بود. اين بانوى بزرگ ، با دل شكسته از دنيا رفت . چه آزارهايى مى رساندند. عمرش وفا نكرد كه بماند و ببيند كه و راءيت الناس يدخلون فى دين الله افواجا (30) آن زمان را نديد. و فاطمه زهرا عليها السلام را به يادگار گذاشت و از دنيا رفت . (سلام الله عليها و صلوات الله عليها).
روضه های استاد فاطمی نیا
سخنان خواندنی استاد فاطمی نیا پیرامون ماه مبارک رمضان و شبهای قدر
سخنان خواندنی استاد فاطمی نیا پیرامون ماه مبارک رمضان و شبهای قدر
پایگاه سخنان گرانبهای آیت الله فاطمی نیا:با توجه به قرار گرفتن در ماه مبارک رمضان و در آستانه شبهای قدر متن یکی ازسخنرانی های ارزشمند استاد فاطمی نیا را در این باره در اختیار کاربران قرار میدهیم.
رمضان سوزاننده گناهان
استاد فاطمی نیا:در قرآن میفرماید:"شهر رمضان الذي انزل فيه القران هدى للناس وبينات من الهدى والفرقان" بعضی از روایات ناظر است بر اینکه رمضان اصلا از نام های خداست و حتی حدیث داریم که میفرماید:لا تقولو جاء رمضان و ذهب رمضان نگویید رمضان آمد و رمضان رفت قولوا جاء شهر رمضان بگویید ماه رمضان آمد. حالا این حدیثی است که میشود مورد تحقیق قرار بگیرد و ممکن است که رمضان به اعتباری از نام های خدا باشد، این حرف مستبعدی نیست.و اما از نظر لغت ملاحضه میفرمایید که را و میم و ضاد اصل لغت رمضان است، الف و نون، زائد بر جوهر لغت است خب همیشه همینطور است وقتی شما میگویید "حدثان" همان حا و دال و ثا اصل لغت است بقیه زائد است، علی کل حال این ماده راء و میم و ضاد را لغویون برسی کرده اند و گفته شده است که این یک اصل است خب این را توضیح بدهم، بعضی لغت ها را میبینید که دو اصل است، دو تا کلمه می آید این ها از نظر جوهر و مواد عینا یکی هستند اما دو اصل هستند، معانی متفاوت میشود، من اینجا همان مثال فا و را و سین را میزنم که مثلا از این حروف "فَرَس" درست میشود "فَرَس" به معنای اسب است اما از طرفی میبینیم که دریدن شیر را میگویند "افتراس"، اگر شیر حیوانی را دریده باشد میگویند "افترسه الاسد" و آن شکاری که شیر بدست می آورد آن را "فریسه" میگویند در صورتی که ملاحضه میکنید هیچ ربطی به اسب ندارد یا اینکه فِراست به معنای تیز هوشی و پیش بینی است حالا فََراست اگر بگوییم به معنای اسبداری میشود، یک زیر و زبر انقدر حساس است فِراست یعنی تیزهوشی آینده نگری فَراست یعنی اسب داری، خوب این را مثال میزنیم که اینها دو اصل هستند برای اینکه فَرس که اسب باشد ربطی به طعمه شیر ندارد و هکذا، اما اصل واحد ان شاء الله جوان ها دقت میکنند به لغتی میگویند که این لغت به هر شکلی به هر صورتی در بیاد یک روح بر آن سایه میگسترد یعنی همان مفهوم در همه جا محفوظ است و گفته اند یکی از اون ها راء و میم و ضاد است که رمضان ار آن درست شده است هر کجا راء و میم و ضاد باشد از آنجا حرارت و سوزاندن استفاده میشود.مثلا سرزمینی که آفتاب آن را داغ کرده باشد میگویند "ارضٌ رمضاء" سرزمینی که آفتاب داغش کرده است، پس رمضان یعنی داغ ، سوزاندن از آن استفاده میشود، چرا؟ باز برمیگردیم به حدیث، میفرماید:"سمی رمضان رمضان لانه تحرق الذنوب" این ماه را رمضان نامیدند به خاطره اینکه رمضان گناهان را میسوزاند، گناهان بندگان در این ماه بخشیده میشود.
یک سال مانده به شب قدر به فکر شب قدر باشید
حالا چیزی به دنبال همان رمضان عرض کنم که وصل بشود به مسئله شب های قدر که این برای ما بسیار مهم است، خب اگر ما الان چند شب مانده به شب قدر به فکر شب قدر هستیم هنر نمیکنیم جمال السالکین آیت الله آمیرزا جواد آقای ملکی تبریزی قدس الله روحه مینویسد یک سال مانده به شب قدر به فکر شب قدر باشید، من نمیگویم که الان این جمله را میفهمم، ادعا ندارم اما انقدر بگویم که در جوانی که این مطلب را دیدم خیال خامی داشتم، خیال میکردم که این مرد بزرگ میخواهد بگوید که یعنی آدم تقویمش را نگاه کند آن شب مثلا به خانه دوستش نرود، آن شب عروسی نرود، آن شب را ضایع نکند و ازاین حرف ها. بعد فهمیدم که نه مقصودش این نیست میخواهد بگوید در طول سال کاری نکنی که آن کار شب قدر بیاد جلوی تو را بگیرد. یک دلی شکستی بدست نیاوردی همینطور که سرگرم بک یا الله هستی اون دل میاد میگه یواش برو کجا میری! حقی رو ضایع کردی هنوزجبران نکردی، پدر رو خشمگین کردی، دل مادررو شکستی و هکذا.
اقسام گناهان
پس اجازه بدهید باز برگردیم به کلمه رمضان تا ان شاء الله دنبال مطلب را بگیریم.پس روایت میفرماید که رمضان یعنی گناهان را میسوزاند، خب بله روایات زیادی داریم که در هر افطاری پروردگار هزاران هزار از این گنه کاران را میبخشد، در این دعا میخوانیم که: "من علی بفکاک رقبتی من النار فیمن تمن علیه" بر من منت بگذار که این گردن من را از آتش آزاد کنی جزو آن مردمی که آنها را آزاد میکنی و بر آنها منت میگذاری نه فقط من را ببخشی.بنابراین گناهان بخشیده میشود اما گناهان چند نوع است، بعضی از گناهان است که حق الله است، بین خود و خدا یک خطائی کردیم و حالا پشیمان هستیم توبه میکنیم، تازه حق الله هم دو جور است بعضی از حق الله ها هست که با استغفار و توبه کار تمام نمیشود مثلا خدای ناکرده یک نفر کاهل نماز بوده حالا ناراحت است که چرا کاهل نماز بوده ولی این بس نیست قضای اینها را هم باید بجا بیاورد، حق کسی را ضایع کرده خب برو جبران کن، بعضی حق الله ها نه اصلا به کسی ارتباط نداشه بین خدا و بنده بوده حالا پشیمان است، ناراحت است، اصلا واقعا ناراحت است که چرا من این کار را کردم خدا او را برای همین ناراحتیش میبخشد حتی روایات نشان میدهد اسغفرالله گفتن شرایط کمال است. میفرماید "کفی بندم توبة" میفرماید که همان پشیمانی از لحاظ توبه کافی است.
نهی از اعتراف به گناهان نزد مخلوق
اصلا حتی نمیخواهد حتی به کسی بگوید، بعضی ها می آیند به مردم میگویند که من یک وقتی فلان گناه را مرتکب شده ام، پشیمان است ها، ولی اصلا چرا می آیی میگویی؟! روایت داریم یک نفر آمد در محضر حضرت سید انبیاء ایستاد گفت که یا رسول الله من زنا کردم، حضرت صورتش را برگرداند که یعنی من نشنیده ام، رفت از آن طرف آمد گفت آقا من زنا کردم حضرت باز صورت مبارکش را برگردوند، رفت از طرف سوم و بالاخره از طرف چهارم آمد، آخر حضرت فرمود: از این مردم تعجب میکنم که خدا عیوب اینها را پرده کشیده است خودشان به دست خودشان عیبشان را فاش میکنند.چی کار داری بنده خدا، گناهی کردی، پشیمانی، ناراحتی، توبه کن خدای متعال میبخشد اصلا خدا دوست ندارد مومنین لکه دار شوند، شیوه خدا این است که همیشه زیبایی ها را ظاهر میکند، قبیح ها را میپوشاند، از دعاهای خیلی عظیم القدر است که میفرماید: "یا من اظهرالجمیل" ای خدایی که زیبا را ظاهر میکند و "ستر القبیح" قبیح را میپوشاند.الان شما ببینید همه ما در اجتماع یک آبرویی داریم، چرا داریم؟ برای اینکه خدا زیبایی های ما را ظاهر کرده است، اگر خدا بدی های ما را ظاهر میکرد، آیا ما این آبرو را داشتیم؟ یا در دعای کمیل میخوانید که میفرماید: "کم من قبیح سترته" خدایا من چه قدر قبیح داشتم که تو پوشاندی "و کم من ثناء الجمیل لست اهل له نشرته" آدم از این کرم، اکرم اکرمین باید عمری شرمنده بشود ببینید شما، اگر من و امثال من از کسی چیزی بدانیم میرویم آن را میگوییم یک چیزی هم میگذاریم رویش، اما خدا قبایحی را از ما میداند که میپوشاند یک آرایشی هم میدهد که میتوانیم زنگی کنیم.طرف خوابیده تا دم آفتاب، نماز صبحش قضاست اما بر زبان ها انداخته که این نماز شبش ترک نمیشود!عجب خدایی، عجب کرمی "کم من قبیح سترته" فقط این نیست که قبیح را بپوشاند "و کم من ثناء الجمیل لست اهل له نشرته" چقدر ثناء جمیل برای من منشتر ساختی.
دستورالعملی برای شبهای قدر
بنابراین گناهان چند قسم هستند، این ماه مبارک رمضان گناهان را میسوزاند، نسبت به بقیه گناهان که باید قدمی برداشته شود، پولی است باید داده بشود، دلی است باید بدست آورده شود، نمازی است باید قضا شود، خب اینها را ما باید در این ماه تجدید نظر کنیم و من گاهی اوقات اینطور به دوستان عرض میکنم مخصوصا در شب های قدر میگویم شما که الان نشسته اید روبه قبله میخواهید "بک یا الله" بگویید، الان امکان بعضی از جبران ها نیست، الان تو درهمین شب بلند بشوی بروی فلان شهرستان آن دل را بدست بیاری یا آن پول را بدهی یا مثلا حدود دو سال، سه سال نماز قضا همین جا فی المجلس بجا بیاری اینکه امکان ندارد، اما من به رفقا اینطور میگویم، میگویم به خدا عرض کنید که خدایا من با تو عهد میکنم که از اینجا آمدم بیرون در اولین فرصت ودر اولین امکان این قدم ها را بردارم و تو به آن کرم بی پایان که داری کاری کن که امشب اینها مانع اجابت دعای من نشوند، اینطور به رفقا میگویم و یقین هم بدانید که ان شاء الله موثر است چون خدا از دل ها آگاه است، من یک بنده ای هستم یک کارهایی کرده ام، خطاهایی کرده ام الان هم شب قدر است، میخواهم یک کاری بکنم خب اینجا دستم نمیرسد به بعضی از جبران ها، خدا کریمتر از این است که اینجا بیاید با من تسوی حساب بکند، یک وقت هست بنده بی خیال است میگوید حالا امشب "بک یا الله" را میگوییم، احیا را نگه میداریم حالا آن هم اگر شد شد! اصلا نمیداند قضیه چیست! اما یک وقت نه، با تمام وجود ناراحت است، که این چه کارهایی بود من کردم، خدایا به من یک مهلتی بده جبران کنم، ناراحت است اصلا، اگر حالتش اینطور باشد در این ماه مبارک رمضان، مخصوصا در لیالی قدر قطعا پروردگار او را میبخشد و دعایش را مستجاب میکند.
اما غیر از این باشد آقا مسئله مشکل است، یکی از بزرگان در همین تهران بود که چشم برزخی داشت، یکی از شاگردان او برایم نقل کرد، گفت:در یک مجلسی که قرار بود آن ولی خدا که چشم برزخی داشته دعا بخواند و مردم هم با او بخوانند خلاصه ارادتمندان و شاگردان همه جمع شده بودند که دعا خوانده شود،قبل از اینکه دعا شروع شود، جوانی آمد از ایشان چیزی سوال کرد، که در این مسئله نه دل شکستن در کارش بوده است نه چیزی بوده، خلاصه یک جوری مسئله پیش آمد که مثل اینکه اآن جوان ناراضی از کنار ایشون رفت و شاید حق هم نداشته که ناراضی بشود اما اینها که چیزی بدست می آورند خیلی حساس هستند، محنت قرب ز بعد افزون است، دست و پاشان خلاصه میلرزد، میگوید بالاخره چراغ ها را خاموش کردند دعا شروع شد، میگوید وسط دعا این ولی خدا آنچنان فریاد کشید مثل کسی که ناگهان او را ماری زده باشد، گفت آن جوان کجا رفت؟ بیاید که صحبت کنیم! توجه فرمودید، در همان تاریکی شب مثل اینکه نشانش دادند که امشب شما یک مانعی دارید نمیتوانید پیش برید.
شب قدر کدام است
بله علی کل حال مطلب خیلی حساس است. و اما راجع به لیالی قدر هم چیزی عرض کنم که ان شا الله یک حالت تهیأ و حالت آمدگی نسبت به خود بنده و شما عزیزان حاصل شود، و آن این است که هر سه شب قدر بالاخره اینها مظان استجابت دعاست، شب نونزدهم احتمال شب قدر بودنش ضعیفتر از شب بیست ویکم است و شب بیست و یکم احتمال شب قدر بودنش ضعیفتر از شب بیست و سوم است، شب بیست و سوم احتمال قدر بودنش از این دو شب قوی تر است منتها نه این است که احتمال در آن دو شب منفی باشد، نه اصلا روایت دلادت دارد بر اینکه تکرار کنید حاجاتتان را، هرچه شب نونزدهم گفتی شب بیست و یکم هم دوباره آنها رو بگو، بیست و یکم گفتی بیست و سوم هم بگو، منتها ما یک وقتی قم که بودیم عملکرد بعضی از بزرگان، اولیا را میدیدیم، اینها با بیست و سوم آنچنان برخورد میکردند که تقریبا مثل کسی که یقین دارد.
درک شب قدر
روایات زیادی هم داریم که بعضی از بندگان در یک صوری شب قدر را درک میکنند، البته این هم حرف بزرگی است، حالا شب قدر را درک کردن شاید به این معنا نباشد که واقعا بداند شب قدر کدامیک است، حالا من نمیدانم، یک همچین ولیی ممکن هم هست باشد، بعید نیست که کسی به اون رتبه برسد، مجاز هم نباشد به کسی بگوید، اما شاید یکی از مصادیق اینکه شب قدر را درک میکنند این باشد که بندگان توبه کنند، انابه کنند خدا آن شب قدر واقعی، ناخودآگاه به اینها یک حالی میدهد، اصلا خودش هم متوجه نیست،آن شب حالش قوی تر میشود، آن شب توفیقش بیشتر میشود.
جریان مکاشفه آیت الله خویی در شب قدر
مطلبی را در اینجا نقل میکنم برای اینکه در این ماه عزیز ذائقه مان بیدار شود و یک خورده بدانیم که "لیلة القدرخیر من الف شهر" یعنی چه و توجه پیدا کنیم که چرا انقدر بزرگان برای شب قدر دلهشان پر میزده و [میرزا جواد اقای ملکی تبریزی] سفارش میکند که یک سال مانده به شب قدر به فکر شب قدر باشید، این را برای این میگوییم. این را خیلی مجمل عرض میکنم، سندش را هم برایتان میگویم، ما در قم یک آقایی داشتیم هم مجتهد بود هم فقیه بود هم از اولیاء بود، مرحوم آیت الله آسید حسین قاضی قدس الله روحه که ایشون از قوم و خویش های آقای طبابایی و قاضی بزرگ بود، ایشون برای یبده نقل کرد، سند قضیه به این روشنی است، آسید حسین به من گفت و ایشون نقل کرد از خود آیت الله العظمی آقای خویی قدس الله روحه که دیگه سند از این قوی تر نمیشود، قریب به این مضامین که آقای خویی در طلبه گی که جوان بوده است میرود پیش آیت الله آسید علی قاضی بزرگ، قاضی تبریزی که در نجف بوده است، میگوید آقا راجع به شب های قدر یک چیزی به من مرحمت کنید، به من یک چیزی بگویید، آقای قاضی یک دستورالعمل به ایشون میدهد، آن دستورالعمل حالا شاید امانت باشد،چه عرض کنم،شاید نزد اولیاء باشد ما هم ندانیم، نمیدانم.
دستورالعمل متناسب با افراد
علی کل حال در بروی همه باز است، ما اینجا نباید برخورد عوامانه بکنیم که ببینیم آن چه بوده، مثلا چه وردی بوده این عوام بازی است، دستگاه پروردگار خیلی بزرگتر از این حرف هاست، اصل پاکیزگی است اصل ریشه است، خلاصه دستورالعمل هم بالاخره به مناسبت افراد داده میشود دیگر، اینها اطباء روحانی اند، اطباء جسمانی دیدید چطور برخورد میکنند؟ یک نفر آمده مختصر سرش درد میکند، یکی هم آمده میگوید من یک کانون چرکی دربدنم هست، اون یکی میگوید من اشتهام اینطور است به همه یکنواخت دوا نمیدهند که، طب روحانی آقا دقیقتر از طب جسمانی است، حالا نمیخواهم وارد این بحث شوم خیلی دقیق است.
ادامه جریان مکاشفه آیت الله خویی..
عرض میکنم خلاصه دستورالعملی میدهد، میگوید اینها را انجام بده شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان بیا پیش من ایشون انجام میدهد، اقای خویی طلبه ای بوده جوان، میگوید رفتم پیش آیت الله قاضی ایشون گفت بنشین، نشستم یکوقت دیدم که یک نفر عین من روبه روی من نشسته، اصلا فرقی با من ندارد، گفتم اقا اون کی روبه رو؟ گفت اون تویی، حالا عجله نکن،فقط دقت کن ببین چه تغییری در این صورتی که میبینی به وجود می آید، میگوید دیدم که این صورت که عین من است و رو به روی من نشسته، یواش یواش تار موهای سفید در محاسنش می افتد، فرمودند: باز هم نگاه کن، نگاه کردم دیدم چند تا طلبه آمدند دور من بهشان درس میدم، دیدهم اینها زیاد شدند، این محاسن هم یک خورده بیشتر دارد سفید میشود و بالاخره جمعیت زیاد شدند و من در مسجد حلی نجف رفتم روی منبر درس خارج میدهم، همان ها را با چشم سر دارم میبینم که این صورت رفته روی منبر و طلبه ها نشسته اند، فرمود: این تویی، این آینده شماست تو مجتهد میشوی و درس خارج هم میدهی این هم درست است، بعد فرمودند: باز هم نگاه کن، نگاه کردم دیدم که یک گوشه ای از اتاق روزنه ای مثل اینکه باز شده، چاپ خانه ایست، دارند حروف چینی میکنند، فرمود:رساله شما دارد انجا چاپ میشود، بعد دیدم این محاسن این صورت سفیدتر شد و بالاخره مراجعات زیادی، استفتاء می آورند، من هم خیلی ضعیف و نحیف شده ام و مراجعین ازدحام کرده اند و بالاخره دیگه این صورت پیرتر شده که به زحمت میتواند بلند شود و بشیند، فرمود: حالا گوش بده یک صدایی می آید، گوش دادم دیدم بلندگو دارد میگوید که: مردم آیت الله العظمی آقای خویی به رحمت خدا رفت، میگوید این را هم شنیدم مسئله تمام شد، نه صورتی نه چیزی، آقای قاضی فرمودند:پسرم این تو بودی، اینی که حالا دیدی تمام آینده تو بود.یک چیز دیگری هم بعضی ها بر آن اضافه میکنند، که من بر آن چیز یقین ندارم و نمیتوانم بگویم، آن ثقیل است، حالا آن هم ان شاء الله خدا یک وقت مصلحت دانست ظاهر میشود.
کار از کجا خراب است..!
حالا من عرض میکنم که بارپروردگارا ما نمیدانیم در درگاه تو چه پرونده ای داریم تو خودت خوب میدانی که ما چه کاها کرده ایم، ای بسا که یک کارهایی میکنیم، فراموش میکنیم، بله، حتی در خیر هم اینطور است، گاهی یک خیری انجام میدهیم فراموش میکنیم، آن خیر خیلی به موقع می آید به داد ما میرسد، هیچ نمیدانیم کار از کجا درست شد، عجب کار درست شد، گره باز شد! چه طور شد؟! چه میدانی؟ یکی از آن نقطه های روشنت آمد به دادت رسید! خدا بزرگ است، خدا تاجر نیست اما اینطور قرار داده است، بر عکسش هم هست، یک وقت میبینی کار خراب است، اصلا نمیشود، حالی نیست، چرا؟! برای اینکه در فلان مورد ما یک دلی شکستیم، کاری کردیم، به هرحال بارپروردگارا نمیدانیم چه کرده ایم، تو خودت خوب میدانی، اما انقدر میدانیم که تو در این ماه رمضان در رحمت را به روی بنگانت باز کردی، این سحر ها چه اسراری دارد، این لحظات افطار چه اسراری دارد، اصلا روز و شب ماه رمضان آقا خیلی پر برکات است،
حالا این را بدون تعارف بگویم من و امثال من از ماه رمضان چیزی نمیدانیم، دستی از دور بر آتش داریم ای بسا حتی حساب میکنیم،حتی من شنیدم که بعضی از عوام الناس به این پانزدهم شانزدهم که میرسد میگوید: دیگه کمرش شکست! حتی به این تعبیر! بله دیگه زورش مثل اینکه رفت! خب چرا؟، بشریم دیگر، عاجزیم، محدودیم، بالاخره شب بلند میشویم، فردا یک محدودیت هایی داریم، درست است، اما اگر حقیقت ماه مبارک رمضان را لمس کنیم مطلب عوض میشود.دعایی دارد حضرت سید الساجدین صلوات الله علیه در صحیفه سجادیه مراجعه بفرمائید، وقتی که ماه رمضان به آخر میرسید، حضرت این را میخواند، آدم میبیند اصلا امام برای تمام شدن ماه رمضان بیقرار میشود، میگوید: چرا داری تمام میشوی، چرا رفتی؟!
سر لعلکم تتقون
بله، اگر از این لحظات استفاده شود آقا ذائقه ما هم بیدار میشود، این "لعلکم تتقون" که در این ماه مبارک رمضان گذاشته اند، که میفرماید: "کتب علیکم الصیام کما کتب عل الذین من قبلکم لعلکم تتقون" میفرماید: روزه بر شما واجب شده است چرا؟ همچنان که بر پیشینیان واجب شده، "لعلکم تتقون" برای اینکه شما صفت تقوی داشته باشید، آقا این رو یک تعابیر خیلی نازلی، میخواهد "لعلکم تتقون" رو تفسیر بکند، هم آیه را خراب میکند هم حقیقت روزه خراب میشود، میگوید: دیدید که آدم در ماه رمضان یک حال و هوایی پیدا میکند، میگویم: عزیز من درست است در ماه رمضان یک حال و هوایی پیدا میشود، این قابل انکار نیست، بالاخره آدمی که روزه گرفته است قطعا با اوقات دیگر فرقی دارد، اما برادر من خواهر من، برای یک ماه حال پیدا کردن قرآن نازل نمیشود، میدوانی سر "لعلکم تتقون" چیست؟ ما استادی داشتیم از کبار علما و اهل معرفت بود رضوان الله علیه ایشون قریب به این مضامین میفرمود که "لعلکم تتقون" این است، یعنی یک ماه رمضان اگر زوزه ات روزه ای باشد که خدا گفته است، این، مسیرت را همیشه مستقیم میکند." لعلکم تتقون" یعنی این، نه اینکه یک ماه حال پیدا میکنی، برای یک ماه قرآن نازل نمیشود، اگه اینطور بود خدا میگفت: لعلکم تتقون شهرا واحدا.
دو رکعت نماز مقبول
اون ولی خدا یک دلیلی هم می آورد میفرمود در حدیث قدسی داریم که خدا میفرماید، این عجیب است ها، این رابشنوید، اگر بنده من دو رکعت نماز قبول شده در تمام عمرش داشته باشد من او را عذاب نمیکنم، ایشون میگفت خب یکوقت یک تفسیر عوامی بکنیم این حدیث را، تفسیر عوامیش این میشود که خب دو رکعت نماز بخوان، دقت بکن، آخه ما معنی قبول را هم نمیدانیم! قبول یعنی چی؟ یک قبول داریم آقا، یک صحت داریم ، یک کمال داریم، اینها با هم فرق میکند، نمازهایی که ما میخوانیم خب ان شاء الله صحیح است [صحیح بودن نماز به معنای رعایت احکامی است که در رساله آمده است مانند: پاک بودن لباس، روبه قبله استادن، درست ادا کردن حروف و..] حالا یک قدری در مستحباتش دقت بکنیم، یک قدری حضور قلب هم به هم برسانیم حالا به اندازه خودمون خب یک قدری کامل میشود، اما به جایی برسد که قبول بشود، آن آقا میفرمودند که اگر این حدیث را تفسیرعوامی بکنیم این میشود که یک دو رکعت نماز با دقت بخوان بعد هر کار دلت خواست بکن! دیگه چون خدا تو را عذاب نمیکند! مگه خدا این را میگوید؟! مقصود این است که دو رکعت نماز قبول شده نمیگذار دیگر بنده کج بشود اصلا!، این را میخواهد بگوید این خیلی حرف است. آقا اگه ما حق یک ماه رمضان را ادا بکنیم این دیگر نمیگذارد ما کج بشویم، "لعلکم تتقون"، این نورانیت آقا حاصل میشود.
حفظ نورانیت ماه رمضان تا ماه رمضان بعد
یک چیزی به شما عرض میکنم دلم میسوزد، دلم میخواهد در این مورد در حق خودتان و بنده دعا کنید، آن این است که، ان شاء الله این جمله را دست کم نگیرید این اسراری دارد، اگر کسی بتواند نورانیت یک ماه رمضانش را به آن یکی ماه رمضان وصل کند، اگر همه را وصل کرد فبها اگر نکرد لااقل بعضی ولو جزئی [از آن نورانیت را] وصل کند، این آدم عاقبت به خیر میشود، یقین بدانید، این حرفی است که بخواهیم شرحش کنیم دو سه ساعت شرح دارد، اما ان شاء الله دعا کنید که خدایا به حق امام زمان علیه السلام نورانیت هایی که ما در این ماه کسب میکنیم توأم با عافیت اینها را برای ما نگه بدار.
و الا آدم بیاید تو ماه رمضان بعد ماه رمضان تمام شود همان آش و همان کاسه، این دیگر "لعلکم تتقون" نمیشود، مولوی میگوید که یک نفری دید که شتر دارد می آید تو کوچه، گفت از کجا می آیی؟ آن یکی پرسید از اشتر که هی، از کجا می آیی ای اقبال پی، آقای شتر از کجا می آی؟ گفت از حمام گرم کوی تو، گفت خود پیداست از زانوی تو ، گفت رفته بودم در همان حمام محله شما، گفت معلومه خوب کیسه کشیدی، از زانوهات پیداست، بله بزرگان این مثل را زده اند، که آقا، مردم که عملکرد من را بعد از ماه رمضان میبینند، ببینند عین آن شتری که از حمام آمده، پس چی شد؟ ها؟ غیبتت که هست سر جاش! بد اخلاقیت در خانه که هست! دل شکستنت که هست! بی هوا پشت سر مردم حرف زدنت، اینها همه هست پس این"لعلکم تتقون" کجا رفت؟! پس چی شد؟! خدا را قسم میدهیم به اولیائش ان شاء الله این ماه را ماه عافیت و توبه و مستجاب شدن دعواتمون قرار بدهد، که این ماه ان شاء الله یک تقوایی حاصل شود که این تقوی ما را نورانیتی بخشد که این نورانیت تا ماه رمضان آینده حفظ بشود.
میدانید از اینجا چه استفاده ای میشد، استفاده میشود که آن نوری که موهبت میشود به آدم، آن حالی که موهبت میشود به آدم، آدم آن را به گونه ای حفظ کند، حالا اگر همه آن را هم حفظ نکرد قسمی از آن را حفظ کند، خواهید فرمود که آقا شاید مشکل باشد، نه از زبان امیرالمومنین علیه السلام مژده میدهم به شما بگذار ختمامه مسک همین حدیث باشد، حضرت میفرماید: هر کس چیزی را بخواهد یا به همه آن میرسد یا به قسمی از آن میرسد. بالاخره اگر اراده کنیم خدا هم کمک میکند، من میگویم خدایا من یک تصمیم میگیرم اگر بتوانم نمیگویم عهد میکنم ها این عهد میکنم سنگین است،نه من مرد این میدان نیستم، اما تصمیم بگیریم که انشاءالله این حال و هوای ماه مبارک را اگر بتوانیم یک قدریش را نگه بداریم.
آن حال را همیشه نگه دار
در یک جایی بودم یک کسی میخواست غیبت کند، عصرماه رمضان بود، گفت راستی میخواستم یک چیزی بگویم دیدم غیبت میشود، گفتم این حالت را همیشه نگه دار، ماه شوال هم که بود این حرف را بزن، اگه دیدی غیبت است برگردان، توجه فرمودید. من عرضم تمام است انشاء الله امیدواریم خدا به همه ما نورانیت بدهد، ان شاء الله از اسرار معارف ماه مبارک رمضان بهره مند شویم.
[التماس دعا]
اصل و پایه دین اخلاق است، اگر اخلاق نباشد دینی وجود ندارد
استاد فاطمی نیا: اصل و پایه دین اخلاق است، اگر اخلاق نباشد اصلا دینی وجود ندارد
به گزارش تسنیم، آیتالله سیدعبدالله فاطمینیا استاد اخلاق در مراسم یادواره حجتالاسلام حاج سیدعلیاکبر ابوترابی و پدرش آیتالله سیدعباس ابوترابی (۸ خرداد ۹۲) با اشاره به موضوع مرگ و رفتن از این دنیا، اظهار کرد: ما از عالمی دیگر به این دنیا آمدهایم و در آن زمان آن عالم (عالم امر) مبداء بود و این عالم مقصد. حال باید از این دنیا برویم یعنی اکنون این عالم مبداء است نه مقصد. مرگ یعنی همین عزیمت ما از این دنیا به جهان دیگر که در روایات با انتقال از یک اتاق به اتاق دیگر مقایسه شده است.
وی ادامه داد: هنگامی که به این عالم میآمدیم خواص و ویژگیهای عالم بالا در ما بود و انسان در زندگی این جهانی سعی میکند آنها را حفظ کند و باطنش را همانگونه که بود آراسته نگاه دارد. ما موجود شریفی بودیم که گنجینههای بسیاری در ما نهاده شده اما متاسفانه آنها را دست کم میگیریم و با وجود این گنجها در این دنیا دست گدایی دراز میکنیم.آیتالله فاطمینیا در این باره با اشاره به مسئولیت انبیا و اولیاء توضیح داد: کارکرد انبیا و اولیاء این است که ما را متوجه آن گنجینهها کنند و با اشاره به ارزشهای انسانی ما را تربیت کرده و باعث شوند هنگام عزیمت از این دنیا موجود شریف و باارزشی باشیم و عاقبت بهخیر شویم.
این استاد اخلاق با تمایز نهادن میان علم و معرفت توضیح داد: آنچه که باعث سعادت انسان میشود تنها در علم خلاصه نمیشود بلکه به معرفت هم نیاز است؛ برای تربیت علم کافی نیست باید جمع بین علم و معرفت حاصل شود. ما یک کاروان انسانی داشتیم که جمع بین علم و معرفت را در خود ایجاد کرده بودند که آخرین حلقه این کاروان در زمان ما آیتالله بهجت بود. زمانی پسر ایشان با من درد دل میکرد و میگفت: هیچکس از مقام علمی پدر ما سخن نمیگوید بلکه تنها از زهد و تقوایش حرف میزنند و درست هم میگفت، آیتالله بهجت از اعاظم علما بود.
وی ادامه داد: آیتالله سیدعباس ابوترابی هم یکی از کسانی بودند که جمع بین علم و معرفت کرده بود؛ ایشان از شاگردان علامه طباطبایی بودند و به گفته فرزندشان قریب به ۴۰ کتاب دارند که باید برای انتشار آنها تلاش بیشتری صورت گیرد.
آیتالله فاطمینیا درباره سید آزادگان سیدعلیاکبر ابوترابی هم گفت: آقای علیاکبر ابوترابی هم آزاده بود و هم آقازاده. من در مدت کمی که با او مانوس بودم مکارمی از این بزرگوار دیدم که بسیار عجیب بود. او نماد واقعی یک انسان اخلاقی بود.
این عالم علوم عقلی و نقلی اظهار کرد: اخلاق علیرغم اینکه همواره در بین ما نادیده گرفته میشود اصل و پایه دین ما است. یعنی در دین ما اخلاق رتبه نخست را دارد اما متاسفانه ما عملا اخلاق را در رتبه چندم قرار دادهایم.
وی گفت: عدهای از ما فکر میکنیم اخلاق چندان چیز ضروریای نیست یعنی چیزی مانند مربا بر سر سفره است که اگر نبود چندان اهمیت ندارد. آری عدهای از آقایان بر سفره علم، اخلاق را یک مربا فرض میکنند که اگر بود بود، اگر نبود هم اهمیتی ندارد. این در حالی است که سرتاسر دین ما اخلاق است و اگر اخلاق نباشد اصلا دینی وجود ندارد.
این استاد اخلاق ادامه داد: علیاکبر ابوترابی سر تا پا اخلاق بود؛ او با اخلاق کاری کرد که افسر عراقی که عامل صدام و مظهر خشونت بود تحول پیدا میکند و در خفا به او میگوید من در باطن خادم شما هستم اگر چه نمیتوانم در ظاهر این اردت را به شما نشان دهم، یا افسر دیگری به ایشان میگوید من نفهمیدم تو بشری یا فرشته هستی. ایننها شوخی نیست که کسی بتواند با اخلاق یک مظهر خشونت و قساوت را متحول کند.
وی با نقل قولی از ملا مهدی نراقی اظهار کرد: ایشان میفرمودند که اگر یک اخلاق زشت و ناپسند در باطن هر کسی وجود داشته باشد مانند حسد، کبر، از خود راضی بود و … گویا آن شخص به تنهایی مزرعهای از معصیت را در وجود خودش دارد. من روایاتی را دیدهام بر طبق آنها اگر کسی اخلاق و ارزشهای انسانی را رعایت نکند اگر شبها را به طور کامل نماز بخواند و همه روزها را هم روزه بگیرد از او پذیرفته نخواهد شد.
آیتالله فاطمینیا در بخش دیگری از سخنانش گفت: ارتباط با اهل بیت(ع) بسیار سریع اتفاق میافتد اما فکر میکنم امروز برخی از ما به دلیل پا گذاشتن بر روی بسیاری از مکارم اخلاقی دچار اعراض اهل بیت(ع) شده.ایم. پرخاشها زیاد شده و آیتالله بهاء الدینی میفرمودند وقتی پرخاشها زیاد میشود برکات را از بین میرود.
تاثیر سخنان ميرزا جواد آقای ملکی تبریزی
تاثیر سخنان ميرزا جواد آقای ملکی تبریزی
استاد فاطمی نیا: در مورد جمال السالكين ،آيه الله آقا ميرزا جواد ملكى تبريزى مى نويسند كه وقتى در مجلسى مى نشست مى فرمود: اى مردم !يكى از نامهاى خدا غفار است !همين را كه مى گفت ،چند تفر غش مى كردند و آنان را از مجلس بيرون مى بردند!
آيه الله شيخ على پناه اشتهاردى هم فرمودند: ميرزا جواد آقا تبريزى در مدرسه فيضيه درس اخلاق داشت و آن چنان تاثير آتشين بر درها مى گماشت كه در درسش از اثر صحبت ايشان غش مى كردند و بى هوش مى شدند. روزى به ميرزا جواد آقا عرض كردند كه تاثير صحبت شما چنان است كه يكى از تجار در اين جليه حضور داشته بى هوش بر زمين افتاده است !
فرموده بودند: اين كه چيزى نيست مولايشان اميرالمومنين هميشه از خوف خدا چنين حالتى بهش دست مى داد!