اللهم فی الحیاة الاخری!


مطلب مهمی را در اینجا میخواهم بگویم، که تا به حال در منبر نگفته بودم و برای اولین بار است که این را شرح می کنم. 

اول مقدمه ای را از  مناجات الشاکین امام سجاد علیه السلام عرض می کنم. همکاری نفس و شیطان نتایج خیلی بدی دارد، امام سجاد برای اینکه ما یاد بگیریم به خدا عرض میکند:

إِلَهِي أَشْكُو إِلَيْكَ عَدُوّا يُضِلُّنِي وَ شَيْطَانا يُغْوِينِي قَدْ مَلَأَ بِالْوَسْوَاسِ صَدْرِي وَ أَحَاطَتْ هَوَاجِسُهُ بِقَلْبِي يُعَاضِدُ لِيَ الْهَوَى وَ يُزَيِّنُ لِي حُبَّ الدُّنْيَا.

ببینید شیطان با این نفس همکاری میکند و هوای من را تقویت میکند، حب دنیا را برای من زینت می دهد.غرق در دنیا هستم، فکر می کنم کار خوبی میکنم! 

آنچه از همه تلخ تر است اینجاست:

وَ يَحُولُ بَيْنِي وَ بَيْنَ الطَّاعَةِ وَ الزُّلْفَى.

این را اگر ما بدانیم، تنمان می لرزد، خدایا این دشمن این شیطان با نفس همکاری می کند، ببین، حائل میشود بین من و طاعت تو، و الزلفی، زلفی یعنی چی؟ زلفی یعنی مقامات عالیه، یعنی درجات، این نمیگذارد به درجات برسیم. یعنی نمیگذاره ببینیم برای اون طرف باید چه بکنیم.

این مقدمه بود، از اینجا آن مطلب مهم شروع میشود. تا اینجا گفتیم شیطان و نفس همکاری می کنند، نمیگذارند ما به درجات برسیم. وَ يَحُولُ بَيْنِي وَ بَيْنَ الطَّاعَةِ وَ الزُّلْفَى. این را داشته باشید.

 شیخ ابو علی سینا رضوان الله علیه، یک سخنی دارد، که خیلی سخن بزرگی است، یعنی حیرت انگیز است، گوش کنید: البته شیخ ابو علی سینا در حرف زدن اسلوبی دارد، بعضی ها گفتند مغلق نویس بوده، من میگم نه، اسلوبش این بوده، بجای بعضی کلمات چیز دیگه ای میآورده.

حالا اون سخن چیه؟ می فرماید:

ان النفس الانسانیه اذا نالت غبطته العلیا، صارت عاشقة. 

این تااینجا، میگه:این نفس انسانی به بالاترین آرزوی خودش که برسد، عاشق می شود، (میگم اسلوب داره، یعنی "منیه" به معنای آرزوست، ایشون منیه نیاورده غبطه آورده، برای همین اسلوبش خاصه.)

درادامه میگه:

ولم یفارقه الشوق، شوق هم ازش جدا نمیشه.

تا اینجا را برسی کنیم، مرحوم آیت الله، آشیخ حسین غروی اصفهانی رضوان الله علیه، استاد آقای بهجت، می فرماید: شوق یک بعد وجودی دارد و یک بعد عدمی دارد.

بعد عدمیش این است که، شما اگه چیزی را نشناسید، اصلا تصوری از اون چیز نداشته باشین، چه طور میشه به اون چیزشوق داشته باشید و مشتاقش بشین.

بعد وجودیش این است که بدونی یک چیزی هست، ولو اجمالا بدونی، شوق داری اون چیز رو ببینی. یک وقت هست یکی اصلا نمیدونه کعبه چیه، حالا بهش بگیم آقا چرا تو شوق کعبه نداری؟! سالبه به انتفاع موضوعه، اصلا تصور نکرنه.

یک وقت تصور کرده که یک کعبه هست، الان مشتاقه، بریم ببینیمش، حالا ماشین سوار شدیم داریم میریم، آقا چه قد دیگه میرسیم؟ میگه آقا صد کیلومتر دیگه، شوقه دیگه، دوباره، آقا چه قد دیگه میرسیم؟ میگه ببین، دیگه یه خورده ساکت باش، ده کیلومتر دیگه میرسیم.

یک وقت میرسیم، آقا بفرمائید، این کعبه است، حالا وقتی رفتی شوق تموم میشه، یعنی چی؟ یعنی دیگه من دوست ندارم اینجا باشم،نه، شوق اینجا طریقیت داره، شوق برای این بود که تو برسی، وقتی رسیدی، شوق میره کنار، اینجا از نظر عرفانی شوق مبدل میشود به انس، حالا دیگه میره میشینه پیش کعبه، این مرتبه ی انسه، انس قوی که بشه مرتبه ی خوفه، میگه یک وقت ازم نگیرن، 

محنت قرب زبعد افزون است  دلم از هیبت قربش خون است

این مرتبه ی خوفه، دیگه بیشتر از این نمیگم، اون یک بحث دیگه است.

حالا اومدین اینجا، شوق چیه؟ شوق طریقیت داره، شوق مثل یک انسانی است که شما را بردارد ببرد کربلا، دیدین آدم میخواد بره کربلا چه شوقی داره؟ خدا ان شاء الله با عافیت نصیب کنه، اونجا وقتی رسیدی شوق تمام میشه، انس جاشو میگیره.

میخوایم چی بگیم، میخوایم اینو که سید الساجدین به ما یاد میده، که نفس و شیطان همکاری میکنن، نمیذارن ما به درجات برسیم رو توضیح بدیم،وَ يَحُولُ بَيْنِي وَ بَيْنَ الطَّاعَةِ وَ الزُّلْفَى.

حالا دیدین شوق چیه، پس برمیگردیم عبارت رو از اول میخونیم:

ان النفس الانسانیه اذا نالت غبطة العلیا، به آرزوی بالای خودش که رسید، صارت عاشقة، عاشق میشه، (میگن مقصود علوم ومعارف الهیه) به اونها که رسید عاشق میشه.

بعد میگه و لم یفارقه الشوق، (نمیدونم شاید یک وقت میخواسته لم یفارقه العشق بگه، چون اینجا جای کلمه شوق نیست، یا شاید بعضی جاها عشق و شوقو یکی دونسته.)

پس این غبطته العلیا میشود علوم و معارف،انسان به این قبطة علیا که برسه دیگه مالک خودش نیست. عاشقه دیگه، شب که بیدار میشه، میشینه یه قدری مطالبو میبینه، صبح به عشق اون دوباره پا میشه، خدا میدونه اینها عشقه،مگر عشق نبود اینهمه زحمت ها میکشدن.

جمله بعدیش سخته، میگه:

اللهم فی الحیاة الاخری!

اگه گفتین یعنی چی؟  اولا از نظر ادبی یک توضیح میخوام بدم، اون این است که اللهم به معنای یا الله، اینو می دونین، اما در اصطلاح علماء گاهی به معنای الا، استثناء ، به کار میره، مثلا میگه من اون جماعتی رو که در اون اتاق هستند دوست ندارم، اللهم زیدا، یعنی فقط زیدو دوست دارم، گاهی وقتها در کلام علماء اللهم به معنای الا میاد.

حالا میگه انسان که غبطه علیا شو پیدا کرد، عاشق میشه، شوق ازش جدا نمیشه، اللهم فی الحیاة الاخری! مگر در حیات اخری، چرا؟! برای اینکه اینجا فکر میکند که، به قله رسیده، عاشقه، سرحاله، سرکیفه، اونطرف می بینه، نه بابا،الله اکبر، از این بالاتر هم هست،عجب، این طاعت و زلفی اونه ها! که از اون بالاتر چیزی نمی شه، آی مردم اون طرف یک سفره ای گستردن که می فرماید، به عقل کسی نمیرسد! 

اینجا می رسه به قله، وقتی پرده برداشته شد می بینه نه بابا، قله، بالاتر از اینم میشه. اللهم فی الحیاة الاخری.

اینجا یک تبصره داریم، تبصره این است که بعضی از اینها که به قبطه علیا میرسن، به مقام موتوا قبل ان تموتوا هم نائل می شن،  یعنی قبل از مردن، اون یکی قله بالاتر رو می بینن، این قله رو رها میکنن، به فکر اون قله میافتن،  اینکه شیخ بهائی میگه تا کی زشفا شفا طلبی و از کاسه زهر دوا طلبی، ایها القوم الذی فی المدرسه کل ما حصلتموه وسوسه، علم نبود غیر علم عاشقی مابقی تلبیس ابلیس شقی، امام رضوان الله علیه میگه، من که از مسجد و مدرسه بیزار شدم..

همه این حرف ها رو میزنن، اما هر کدوم یک طاقچه هم کتاب نوشتن،اینها همین قله بعدی رو در نظر میگیرن، یعنی اینجا نمون، نه اینکه میگه واقعا کاسه زهره. 

بله، گفت زاده ثانی است احمد در جهان،  صد قیامت بود او اندر عیان

زو فیامت را همی پرسیده اند،  که ای قیامت تا قیامت راه چند!

یا رسوا الله قیامت کی؟ پیغمبر هم فرمود: که ما قیامتو میبینیم، ما تو قیامتیم اصلا! قیامت شو تو قیامت را ببین.

آن چنان من مرده ام از قبل موت  زان سبب آورده ام این صید و سوت 

عجب دین بزرگی است، موتوا قبل ان تموتوا! بمیرید قبل از آنکه بمیرید!

جمع بندی کنم، حضرت سجاد میفرماید: که شیطان و نفس هکاری بکنن، اون طاعت و زلفی، اون قله ای که شیخ ابو علی سینا میگه: اللهم فی الحیاة الاخری، به اون قله نمیذارن برسیم.

جوان عزیر، مادر، دختر، پدر، بیاین ان شاء الله در این ایام فاطمیه، با هم یک تجدید نظری در اعمالمون بکنیم،که این شیطان، نفس اماره، دست به دست هم میدن، که ما رو از اون قله، از زیارت اون علوُی که، حسرتشو میبرن، باز دارن.

از بیانات استاد فاطمی نیا، فاطمیه 92، اصفهان