پرتوای از حکمت/آیا مولا یعنی دوست؟!

در این وبلاگ گاها مطالبی از سایر بزرگان و علما تحت عنوان "پرتوای از حمکت" قرار می گیرد. این بار مطالبی از حاج آقای قرائتی درباره غدیر و علم لدنی اهل بیت علیهم السلام.

آیا "مولا" یعنی دوست؟!

حاج آقای قرائتی: "تعداد روزهای سال 365 روز است، جای 6 و 5 را عوض کنید می شود 356، 356 تا از علماء اهل سنت گفته اند که جریان غدیر اتفاق افتاده است، اما منظور از "مولا" دوستی بوده است، یعنی علی را دوست بدارید!

ما می گوییم:

1- آیا دوستی بیعت کردن دارد؟! (بیعت مربوط به مسائل سیاسی است.)

2- آیا دوستی تبریک گفتن دارد؟! (که همه بخ بخ گویان به حضرت علی(ع) تبریک گفتند.)

3- آیا اعلام دوستی ترس و وحشت و نگرانی دارد؟! (که حضرت پیامبر(ص) از اعلام این مسئله نگران بودند، که آیه آمد "یا ایهاالرسول بلغ .. و ان لم تفعل و ما بلغت رسالته")

4- آیا اعلام دوستی سه شبانه روز در گرما و زیر آفتاب ماندن دارد؟! (حتما مسئله ای بسیار مهم و فراتر از دوستی بوده است که همه باید در آن گرما جمع شوند، سه شبانه روز بمانند، بیعت کنند و..)

[علاوه بر اینکه پیامبراکرم(ص) مسئله دوستی با حضرت علی(ع) و حتی بالاتر از آن را پیش از آن بارها فرموده بودند، مانند: ذکر علی عباده(ذکر علی(ع) عبادت است)، النظر الی وجه علی عباده(نگاه کردن به چهره علی(ع) عبادت است)، یا علی لحمک لحمی و دمک دمی و..]

سوالی از اهل سنت، راستی شما که میگوئید مراد حضرت دوستی بوده است، اگر پیامبر(ص) می خواستند حضرت علی(ع) را به عنوان جانشین و خلیفه بعد از خودشان معرفی کنند، باید چگونه این کار را میکردند و با چه لفظی این مطلب را میرساندند؟! اگر عبارات های وصی و خلیفه و مولاه و.. آن هم با آن همه مقدمات و اهمیت فوق العاده ای که دادند، این مطلب را نرساند، پس براستی چگونه باید عمل کرده و این مطلب را بیان میکردند، آیا آشکار تر، رسمی تر و علنی تر از کنگره غدیر و صریحتر از الفاظی که در آن بیان کردند ممکن بود، براستی پیامبر برای کدام یک از امور مانند غدیر اهمیت قائل شدند؟! آیا این همه اهمیت آن هم در آخرین حج و آخرین ماه های زندگانی شریفشان مسئله ی دیگری جز مسئله خلافت و سرپرستی جامعه مسلمین، بعد از ایشان میتواند باشد؟! فذکر انفعت الذکری..

این مسلئه برای هر کسی که واقعا به دنبال حقیقت باشد کاملا واضح و روشن است که جریان غدیر برای تعیین جانشینی و مسئله خلافت  بوده است، به راستی آیا امکان دارد پیامبری که حتی اگر می خواست یک ساعت از مدینه خارج شود حاکم و جانشینی معرفی میکرد(زیرا کافران و منافقان همیشه در صدد فرصتی برای ضربه زدن به اسلام بودند و حضرت از بروز فتنه های داخلی و خارجی نگران بودند)، بعد از 23 سال متحمل شدن رنج و زحمت و در حالی که تازه این نهال به ثمر نشسته است، جانشینی برای خودش معرفی نکند و بگوید من رفتم خودتان یک کاریش بکنید!، این مسئله خلاف سیره پیامبر و خلاف عقل است. یکی از روحانیون شیعه در این زمینه خاطره ای تعریف میکرد، میگفت:یکبار یک دانش آموز اهل سنت از من پرسید که اگر معلم ما بخواهد برای چند دقیقه کلاسمان را ترک کند حتما برای خودش جانشینی مشخص میکند، آنوقت چطور میشود پیامبر اکرم(ص) بعد از خودشان جانشینی معرفی نکنند!  

"فبشر عباد الذین یستمعون القول و یتبعون احسنه"

پس بشارت بده به بندگانی که سخنان را می شنوند و از بهترین آن پیروی می کنند.

والسلام علی من اتبع الهدی..

علم لدنی اهل بیت علیهم السلام

همچنین حاج آقای قرائتی در مورد ثبوت علم لدنی برای اهل بیت علیهم السلام از آیت الله فاضل(ره) نقل کردند که ایشان فرمودند: وقتی زندگی تمام رهبران و سران فرق و مذاهب را برسی می کنیم می بینیم که همه اینها پیش کسی شاگردی کرده اند اما یک نفر نگفته است که یکی از دوازده امام ما علیهم صلوات الله پیش کسی درس خوانده و شاگردی کرده باشد، [این در حالی است دوست و دشمن اعتراف دارند که اینها عالم ترین و دانشمند ترین افراد بودند، به عنوان نمونه این جمله از ابوحنیفه رئیس مذهب حنفیه معروف است که گفته است: لولا سنتان لهلک نعمان، اگر آن دو سال نبود،(منظورش دو سالی است که نزد امام صادق(ع) شاگردی کرده است.)قطعا نعمان هلاک شده بود.(نعمان نام ابو حنیفه است.)] این مسئله علم لندی اهل بیت علیهم السلام را ثابت می کند.    

تواضع کلید هر خیری است

تواضع کلید هر خیری است

استاد فاطمی نیا:حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه همام ضمن بیان صفات متقین و بندگان پاک و پرهیزکار خداوند می فرماید: «مشی و راه رفتن آنان، از روی شکستگی و تواضع است.» مشی یعنی سلوک و راه رفتن. سلوک دو قسم است: یکی حسی، که همین راه رفتن است و دیگر غیر حسی یعنی روش زندگی. حضرت می فرماید: روش اینها و اساس زندگی شان بر تواضع و شکستگی است. تواضع، کلید هر خیری است. البته اشتباه نشود، تواضع به معنای وارفتگی و انفعال محض نیست که هرکس هرچه بگوید و هرچه انجام دهد بپذیریم و او را تایید کنیم. تواضع یعنی هیچ وقت خودت را بالاتر از کسی ندانی.»

برگرفته از کتاب نکته ها از گفته ها به نقل از روزنامه خراسان

گاهی یک اخم کردن به پدر و مادر انسان را صد سال عقب نگه می دارد

گاهی یک اخم کردن به پدر و مادر انسان را صد سال عقب نگه می دارد

استاد فاطمی نیا:"گاهی یک اخم کردن به مادر صد سال عقب نگرد می دارد، کجای کاری؟! یک اخم به مادر، یک اخم به پدر نمی گذارد اصلا پیش بروی! حدیث داریم، خودت را بکشی، "قل للعاقه افعل ما شئت. البته حرف زیاد است، می گوید که مثلا پدرم نماز نمی خواند، خب می گویم حالا برو نصیحتش کن، حالا نشد بازهم مودب باش، وقتی می رسی مثل اینکه یهودی را داری می بینی، ساکت باش، حدیث است دیگر ،و ان جالسک یهودی فأحسن مجالسته."

-البته گفتی است نکته مهمی که باید به آن توجه کرد این است که عاق والدین  صرفا به این معنا نیست که پدر و مادر به قدری از فرزند عاصی شوند که به زبان بگویند عاقت کردم، این حد بالای آن است، عاق به معنای ناراضی بودن پدر و مادر از فرزند است یعنی همین که رفتار فرزند طوری باشد که موجب رنجش و نارضایتی پدر و مادر شود عاق والدین است و این عاق بودن تا هنگامی است که پدر و مادر از او راضی شوند.

استاد فاطمی نیا در این باره می فرمایند:"هنوز بسیاری از جوان های مابا این که آدم های خوب و متدیّن و چه بسا اهل نماز شب و مستحبات هم هستند، اما معنای عقوق والدین را نفهمیده اند! خیلی ها فکر می کنند عقوق والدین که از گناهان کبیره است و باعث سقوط و هلاکت معنوی انسان می شود فقط این است که خدای نکرده به پدر و مادر فحش و ناسزا داد، یا آنان را مورد ضرب و شتم قرار داد! نمی دانند که عاق والدین شدن مراتب دارد،همین که یک سخن نیمه تلخ هم به آنان بگویی،عاق والدین شده ای!"

-همچنین گفتنی است در روایت داریم که ممکن است پدر و مادر فردی در زمان حیات از او راضی باشند ولی بعد از مرگ به خاطر اینکه به فکرشان نیست (با اداء حق الله و حق الناسی که به گردنشان مانده و خیرات و مبرات و تلاوت قرآن و دعا) عاق شود و برعکس ممکن است کسی در زمان حیاط پدر و مادرش عاق والدین باشد ولی  پس از مرگشان به خاطر اینکه به فکرشان است از او راضی شوند.